جدول جو
جدول جو

معنی چمر - جستجوی لغت در جدول جو

چمر
(چَ مَ)
آشکارا. ظاهر. هویدا. واضح. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
چمر
صدای کوتاه، صدای نامفهوم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عمر
تصویر عمر
(پسرانه)
نام خلیفه دوم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قمر
تصویر قمر
(دخترانه)
ماه، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمر
تصویر سمر
(دخترانه)
افسانه، داستان، مشهور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چمن
تصویر چمن
(دخترانه)
گروهی از گیاهان علفی پایا و کوتاه، زمین سبز و خرم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ثمر
تصویر ثمر
(دخترانه)
ثمره
فرهنگ نامهای ایرانی
(چَ)
بمعنی آیه است که جمع آن آیات باشد. (برهان) (آنندراج). آیه و نشان، کرامت. معجزه. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی از دهستان بلده کجور بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 30 هزارگزی شمال کجور واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش لبنیات، غلات و ارزن. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(چَ مُ’ُ)
ده کوچکی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند که در 36 هزارگزی شمال باختری شهر نهاوند، کنار راه مالرو گورنصب به داریاب واقع است و 25 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد:قریه ای است از محال کوهپایه و از مضافات ولایت ساوه که هوایی معتدل دارد و محصولش غله و میوجاتی از قبیل انگور، بادام، زردآلو، سیب و هلو میباشد که از آب دو رشته قنات مشروب میشود. این آبادی ملک رعیت و تیول جان محمدخان سیف السلطنه است و بر سر راه تهران به همدان واقع شده و دو باب حمام، یک مسجد و یک آب انبار ویک باب عمارت عالی از ابنیۀ قدیمه دارد و ساکنین آن در حدود یکهزار نفر میباشند. (از مرآت البلدان ج 4حاشیۀ ص 261). در فرهنگ جغرافیایی آمده است: قصبه ای از دهستان کوهپایۀ بخش نوبران شهرستان ساوه که در24 هزارگزی شمال خاور نوبران و 12 هزارگزی راه عمومی واقع است. سردسیر است و 1546 تن سکنه دارد. آبش ازقنات و رود خانه کوشکنبر. محصولش غلات، بنشن، بادام، انگور و دیگر میوه ها. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه، جاجیم و جوراب و راهش از طریق جمشیدآباد اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چیر
تصویر چیر
غلب مظفر پیروز، مسلط
فرهنگ لغت هوشیار
هندی پر چین، چپیره دیواری که از چوب و علف و شاخه های درخت سازند پر چین، گروهی از مردم یا جانوران که دایره وار گرد هم آیند و حلقه زنند
فرهنگ لغت هوشیار
وسیله ای باشد که برای محافظت از آفتاب یا جلوگیری از باران و برف بر بالای سر نگاه دارند، سایبان هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چدر
تصویر چدر
گزیر، علاج، چاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهر
تصویر چهر
صورت، روی رخسار، سیما، منظر، وجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرم
تصویر چرم
پوست انسان و حیوانات، جلد تن انسان و حیوان را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمر
تصویر جمر
گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمر
تصویر ثمر
میوه آوردن درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمر
تصویر زمر
نی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چچر
تصویر چچر
پستان زن یا حیوان ماده
فرهنگ لغت هوشیار
فرماینده فرمان پاد امر کننده فرماینده کار فرما، جمع آمرین، روز ششم یا چهارم از ایام عجوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمر
تصویر ذمر
بر انگیختن، ترسانیدن دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمر
تصویر دمر
بی سود مرد روی سینه و شکم دراز کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چور
تصویر چور
غارت و چپاول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمر
تصویر آمر
فرماینده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امر
تصویر امر
فرمایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قمر
تصویر قمر
ماه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمر
تصویر عمر
زیوش، زندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چمراس
تصویر چمراس
آیه
فرهنگ واژه فارسی سره
سر و صدا
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در سر راه سی سنگان به کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بلده ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
خوش آواز
فرهنگ گویش مازندرانی
صدا کردن، بلند شدن صدایی خفیف از حیوانات
فرهنگ گویش مازندرانی