جدول جو
جدول جو

معنی چمبرلن - جستجوی لغت در جدول جو

چمبرلن
(چَ بِ لَ)
سر نویل سیاستمدار معروف انگلیسی، فرزند ’ژزف چمبرلن’ که در تاریخ 1869 میلادی متولد شده و به سال 1940 زندگی را بدرود گفته است. وی در دوران زندگی سیاسی خود مقامها و منصب های مختلف داشته، بدین ترتیب که نخست در 1915 شهردار بیرمنگام شده و در سال 1918 به نمایندگی مجلس انتخاب گردیده سپس از 1922 تا 1923 ریاست ادارۀ پست را داشته و بعد در 1923 پس از وزارت بهداری به مقام وزارت دارایی رسیده و سرانجام پس از پیروزی بر ’استانلی بالدوین’ (نخست وزیری معروف انگلیس) در سال 1937 مقام نخست وزیر بدو تفویض گردیده است. چمبرلن در سال 1938 در کنفرانس معروف مونیخ شرکت جست و در 1939 اعلام داشت که اگر هیتلر به لهستان حمل کند و لهستان در مقابل تقاضاهای هیتلر مقاومت کند انگلستان از استقلال لهستان دفاع خواهد کرد. وی در ماه مه 1940 از نخست وزیری کناره گیری کرد و عضو کابینۀ چرچیل شد و سپس در همان سال بازنشسته گردید. شهرت سیاسی این شخص بیشتر بخاطر ملایمتی است که در برابر جنگ طلبیهای آلمان و ایتالیا نشان داد و آتش جنگ جهانی دوم در زمان نخست وزیری او مشتعل گردید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گیاهی خودرو با گل های سفید که در طب قدیم برای بندآوردن خون به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبرهن
تصویر مبرهن
آشکار، دارای دلیل و برهان، مدلل
فرهنگ فارسی عمید
(چَ بَ)
دهی از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور که در 3 هزارگزی جنوب باختری نیشابور واقع است. جلگه و معتدل است و 312 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت است و در زمستان برای کار کردن به نیشابور میروند. آبادی رحمت آباد هم جزء این ده میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ)
لنبران. دهی جزء دهستان اوزوم دل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در بیست هزارگزی باختر ورزقان و شش هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر. کوهستانی، سردسیر و دارای 869 تن سکنه. آب آن ازچشمه و رود خانه اهر. محصول غلات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گنبران، دهی است جزء دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر که در 14500 گزی خاوری هوراند و 37500 گزی راه شوسۀ اهر به کلیبر واقع شده است. هوای آن معتدل مایل به گرمی و سکنه اش 35 تن است. آب آنجا از رود خانه قره سو و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج، پنبه و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است. ده محل سکونت ایل حسینکلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ بِ لَ)
کنت نشینی در کشور انگلستان واقع در شمال باختر آن کشور دارای 294000 تن سکنه است و کانهای زغال سنگ و آهن و صنایع فلزی دارد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
از معاصران اسکندر و از دوستان هارپالوس است که هارپالوس را به قتل رسانید و سپس عازم فتح برقه گردید ودر جنگ با سیرنیها و مردم برقه کشته شد. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1882 و 1883 و ج 3 ص 1984 شود
لغت نامه دهخدا
(چَ بَ رِ)
دهی از دهستان درب قاضی بخش حومه شهرستان نیشابور که در 18 هزارگزی خاور نیشابور واقع است. جلگه و معتدل است. و 97 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، بنشن و میوه. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام قصبه ای است در ایالت آلپ علیا در کشور فرانسه و دارای 3100 تن سکنه است. کلیسای بزرگ و مشهوری دارد که در قرون وسطی زیارتگاه مسیحیان کاتولیک بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1033)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نوعی ماهی از خانوادۀ سین که در اقیانوس اطلس و دریای مدیترانه و اقیانوس هند زندگی می کند از مشخصات این نوع ماهی ریش مانندی است که در آروارۀ پایین دارد. (از لاروس بزرگ)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبرهن
تصویر مبرهن
حجتهای روشن و بدلایل قاطع ثابت کرده شده، با برهان، مدلل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرهن
تصویر مبرهن
مدلل، با دلیل و برهان، آشکار، واضح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
إلى القرفصاء
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
Nestle, Squat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
se blottir, s'accroupir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
להסתדר , להתכופף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
蜷缩 , 蹲下
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
อิง , นั่งยอง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
meringkuk, jongkok
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
सिकोड़ना , झुकना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
устроиться уютно , приседать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
sich einkuscheln, hocken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
закутатися , присідати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
przytulać się, siadać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
aconchegar-se, agachar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
acurrucarse, agacharse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
rannicchiarsi, accovacciarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
zich nestelen, hurken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
سمٹنا , بیٹھنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
কোঁচানো , বসা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
kujikunja, kukalia chini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
kıvrılmak, çömelmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
움츠리다 , 쪼그리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
体を寄せる , しゃがむ
دیکشنری فارسی به ژاپنی