به معنی حمق و بی عقلی. (غیاث ازجهانگیری) (آنندراج). خلی. چلمنی. احمقی و دیوانگی، ابلهی. سفاهت. و رجوع به چلی کردن شود، بعضی به معنی نامردی نوشته اند. (غیاث) (آنندراج)
به معنی حمق و بی عقلی. (غیاث ازجهانگیری) (آنندراج). خلی. چلمنی. احمقی و دیوانگی، ابلهی. سفاهت. و رجوع به چلی کردن شود، بعضی به معنی نامردی نوشته اند. (غیاث) (آنندراج)
دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان که در 11 هزارگزی جنوب باختری لنده و 72 هزارگزی شمال راه شوسۀ بهبهان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه. محصولش غلات، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت وحشم داری، صنایع دستی زنان بافتن قالی، قالیچه، گلیم و جوال و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ طیبی میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان که در 11 هزارگزی جنوب باختری لنده و 72 هزارگزی شمال راه شوسۀ بهبهان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه. محصولش غلات، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت وحشم داری، صنایع دستی زنان بافتن قالی، قالیچه، گلیم و جوال و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ طیبی میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
گوه ای که برای قطعه قطعه کردن تنه ی درختان مورد استفاده قرار.، روستایی درهیجده کیلومتری جنوب باختری شهرستان علی آباد کتول.، رگ به رگ شدن، ضربه خوردگی، در رفتگی، بازمانده ی گیاهانی چون سیر که همه ساله به صورت خودرو روید.، چوب کوتاه در بازی الک دولک
گوه ای که برای قطعه قطعه کردن تنه ی درختان مورد استفاده قرار.، روستایی درهیجده کیلومتری جنوب باختری شهرستان علی آباد کتول.، رگ به رگ شدن، ضربه خوردگی، در رفتگی، بازمانده ی گیاهانی چون سیر که همه ساله به صورت خودرو روید.، چوب کوتاه در بازی الک دولک
فشرده شدن چیزی آبدار که آب آن بیرون بیاید، فشرده شدن، روان شدن، رفتن، برای مثال از چل چل تو پای من زار شد کچل / من خود نمی چلم تو اگر می چلی بچل (امیرخسرو - لغتنامه - چلیدن)، جنبیدن، سزاوار گشتن
فشرده شدن چیزی آبدار که آب آن بیرون بیاید، فشرده شدن، روان شدن، رفتن، برای مِثال از چل چل تو پای من زار شد کچل / من خود نمی چلم تو اگر می چلی بچل (امیرخسرو - لغتنامه - چلیدن)، جنبیدن، سزاوار گشتن
صلیب، دو چوب متقاطع به شکل ┼ که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده می شد، چلیپا، نمادی به شکل ┼ که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویخته اند و نزد آنان مقدس شمرده می شود، چلیپا، کنایه از زلف معشوق، هر نقش یا طرح به شکل ┼
صلیب، دو چوب متقاطع به شکل ┼ که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده می شد، چلیپا، نمادی به شکل ┼ که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویخته اند و نزد آنان مقدس شمرده می شود، چلیپا، کنایه از زلف معشوق، هر نقش یا طرح به شکل ┼
صدای کفش های پاشنه خوابیده و نعلین به هنگام راه رفتن. چلک چلک. چلپ چلپ. صدای راه رفتن کسانی که نعلین و اقسام دیگر کفشهای پاشنه خوابیده به پادارند. صدای به زمین کشیدن پاشنه های کفش راحتی یا نعلین هنگام راه رفتن. و رجوع به چلک چلک و چلپ چلپ شود، صدای تخمه شکستن. صدایی که از پیاپی شکستن تخمۀ هندوانه و خربوزه و جز آن برخیزد. تلیک تلیک. چلک چلک. و رجوع به چلک چلک شود
صدای کفش های پاشنه خوابیده و نعلین به هنگام راه رفتن. چلک چلک. چلپ چلپ. صدای راه رفتن کسانی که نعلین و اقسام دیگر کفشهای پاشنه خوابیده به پادارند. صدای به زمین کشیدن پاشنه های کفش راحتی یا نعلین هنگام راه رفتن. و رجوع به چلک چلک و چلپ چلپ شود، صدای تخمه شکستن. صدایی که از پیاپی شکستن تخمۀ هندوانه و خربوزه و جز آن برخیزد. تلیک تلیک. چلک چلک. و رجوع به چلک چلک شود
در تداول عامه، تکه های خرد و باریک که از هیزم شکسته بر جای ماند. تکه ریزه های هیزم. چوب دراز سخت باریک. خرده های ریزۀهیمه که معمولاً از آنها برای روشن کردن اجاق یا بخاری یا سماور و امثال اینها استفاده کنند. ریزه های هیزم خرد و دراز. چوچلیک (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). ترشه (در لهجه اهالی فیض آباد محولات) ، کنایه از دستها و پاهای سخت لاغر. کنایه از ساقهای باریک و لاغر و استخوانی
در تداول عامه، تکه های خرد و باریک که از هیزم شکسته بر جای ماند. تکه ریزه های هیزم. چوب دراز سخت باریک. خرده های ریزۀهیمه که معمولاً از آنها برای روشن کردن اجاق یا بخاری یا سماور و امثال اینها استفاده کنند. ریزه های هیزم خرد و دراز. چَوچَلیک (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). تِرَشَه (در لهجه اهالی فیض آباد محولات) ، کنایه از دستها و پاهای سخت لاغر. کنایه از ساقهای باریک و لاغر و استخوانی
چیزی که تنباکو در آن گذاشته آتش بر آن نهند. (آنندراج). مرادف چلم. (از آنندراج). مأخوذ از هندی چلم و سرغلیان. (ناظم الاطباء). در لهجۀ بلوچی قلیان: ما چو طغرا بهواداری مینامئلیم دستیار نی بدبوی چلیم اینجا کیست ؟. باقر کاشی (از آنندراج). رجوع به چلم شود
چیزی که تنباکو در آن گذاشته آتش بر آن نهند. (آنندراج). مرادف چلم. (از آنندراج). مأخوذ از هندی چلم و سرغلیان. (ناظم الاطباء). در لهجۀ بلوچی قلیان: ما چو طغرا بهواداری مینامئلیم دستیار نی بدبوی چلیم اینجا کیست ؟. باقر کاشی (از آنندراج). رجوع به چلم شود
دهی جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 12 هزارگزی جنوب خاوری و 12 هزارگزی راه شوسۀ گرمی به بیله سوار واقع است. جلگه و گرمسیر است و 165 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 12 هزارگزی جنوب خاوری و 12 هزارگزی راه شوسۀ گرمی به بیله سوار واقع است. جلگه و گرمسیر است و 165 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
سر قلیان، قلیان. گیاهی از رده پیوسته گلبرگان که خود تیره جدا گانه ای را شبیه به تیره زیتونیان تشکیل میدهد و آن در مرداب میروید و دارای گلهای تنها و چهار قسمتی است ابو قرنین شاه بلوط آبی
سر قلیان، قلیان. گیاهی از رده پیوسته گلبرگان که خود تیره جدا گانه ای را شبیه به تیره زیتونیان تشکیل میدهد و آن در مرداب میروید و دارای گلهای تنها و چهار قسمتی است ابو قرنین شاه بلوط آبی