جدول جو
جدول جو

معنی چلی - جستجوی لغت در جدول جو

چلی
احمقی بیعقلی، دیوانگی سفاهت
تصویری از چلی
تصویر چلی
فرهنگ لغت هوشیار
چلی
((چِ))
احمقی، بی عقلی، دیوانگی، سفاهت
تصویری از چلی
تصویر چلی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سر قلیان، قلیان. گیاهی از رده پیوسته گلبرگان که خود تیره جدا گانه ای را شبیه به تیره زیتونیان تشکیل میدهد و آن در مرداب میروید و دارای گلهای تنها و چهار قسمتی است ابو قرنین شاه بلوط آبی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی چوبخم ظرفی چوبین که دو قاعده آن بشکل دو دایره مسطح است که بوسیله تته هایی بیکدیگر متصل شده و در آن شراب سرکه و غیره ریزند، ظرفی آهنی یا حلبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلیم
تصویر چلیم
نوعی قلیان، سر قلیان گلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلیک
تصویر چلیک
ظرف حلبی بزرگ، استوانه یا مکعبی شکل، پیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلیم
تصویر چلیم
((چَ))
سر قلیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلیک
تصویر چلیک
((چِ))
ظرف حلبی بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پچلی
تصویر پچلی
چگونگی و کیفیت پچل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کچلی
تصویر کچلی
ریزش موی سر بر اثر انواع بیماری های قارچی، داروها یا اشعۀ رادیواکتیو
فرهنگ فارسی عمید
بیماری انگلی که در اثر قارچهای مخصوصی که بیشتر در پوست سر پیدا می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کچلی
تصویر کچلی
((کَ چَ))
مرضی است که بر اثر آن زخم هایی در سر پیدا شود و موی بریزد، کلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلیپا
تصویر چلیپا
صلیب
فرهنگ واژه فارسی سره
آنکه آهن آلات خرد از قبیل قفل کلید چفت ورزه زنجیر انبر میخ و مانند آنها سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تکه های خرد و باریک که از هیزم شکسته بر جای ماند، دستها و پاهای سخت لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
صدای کفشهای پاشنه خوابیده و نعلین بهنگام راه رفتن، صدای تخمه شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلیدن
تصویر چلیدن
روان شدن و رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلیپا کردن
تصویر چلیپا کردن
منحنی کردن، صلیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلی کردن
تصویر چلی کردن
دیوانگی کردن خل خلی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلیپاوش
تصویر چلیپاوش
چلیپاوار مانند چلیپا، به شکل صلیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلیپا
تصویر چلیپا
صلیب، دو چوب متقاطع به شکل ┼ که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده می شد، چلیپا، نمادی به شکل ┼ که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویخته اند و نزد آنان مقدس شمرده می شود، چلیپا، کنایه از زلف معشوق، هر نقش یا طرح به شکل ┼
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلینگر
تصویر چلینگر
چلنگر، آنکه ادوات و آلات آهنی از قبیل زرفین، حلقه، زنجیر در، قفل و کلید درست می کرد، قفل ساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلیکه
تصویر چلیکه
((چِ کِ یا کَ))
تکه های خرد و باریک که از هیزم شکسته بر جای ماند، دست ها و پاهای سخت لاغر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلیدن
تصویر چلیدن
((چَ دَ))
روان شدن، رمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلیپا
تصویر چلیپا
((چِ))
صلیب، کنایه از زلف معشوق، نوعی ترکیب در خوشنویسی
فرهنگ فارسی معین
خانواده ای از گیاهان که گل های آن ها دارای چهار گلبرگ و به شکل چلیپا است مانند گل شب بو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلیده
تصویر چلیده
فشرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلیدن
تصویر چلیدن
فشرده شدن چیزی آبدار که آب آن بیرون بیاید، فشرده شدن، روان شدن، رفتن، برای مثال از چل چل تو پای من زار شد کچل / من خود نمی چلم تو اگر می چلی بچل (امیرخسرو - لغتنامه - چلیدن)، جنبیدن، سزاوار گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چالی
تصویر چالی
(دخترانه)
پرنده ای شبیه گنجشک اما بزرگ تر از آن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ولی
تصویر ولی
(پسرانه)
پدر و مادر، کفیل، دوست، یار نیکان، بالاترین مقام در دین اسلام پس از پیامبر (ص)، لقب علی (ع)، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کلی
تصویر کلی
بسیار، همادی، همه گیر، فراگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ولی
تصویر ولی
اما
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلی
تصویر بلی
آری، بله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلی
تصویر آلی
گوسفند بزرگ دنبه وهر جسمی که دارای آلات متعدد باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلی
تصویر دلی
جمع دلو، سبوها دهوها مغولی گنج (خزانه)، سازمان، دریا راه روشن
فرهنگ لغت هوشیار