جدول جو
جدول جو

معنی چلچلی - جستجوی لغت در جدول جو

چلچلی
چهل سالگی، کنایه از هوس رانی و عیش و خوش گذارنی، خصوصاً در چهل سالگی
تصویری از چلچلی
تصویر چلچلی
فرهنگ فارسی عمید
چلچلی
(چِ چِ)
خلی. بوالهوسی. عمل دیوانگان. در تداول عامه گویند: مرد که به چهل سال رسید اول چل چلیش است، یا مرد چل ساله تازه اول چل چلیش است
لغت نامه دهخدا
چلچلی
هوسرانی بسن 04 سالگی
تصویری از چلچلی
تصویر چلچلی
فرهنگ لغت هوشیار
چلچلی
((چِ چِ))
بی عاری، عیاشی، خوشگذرانی
تصویری از چلچلی
تصویر چلچلی
فرهنگ فارسی معین
چلچلی
هوس بازی، هوس رانی، خوش گذرانی، بلهوسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چلچلی
مرتعی در روستای خلین در علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چلچله
تصویر چلچله
(دخترانه)
پرستو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چلالی
تصویر چلالی
سبدی که پنبۀ گلوله شده یا گلوله های نخ ریسیده را در آن بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلچله
تصویر چلچله
لاک پشت، غلیواج،
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
دهی از بخش دهلران شهرستان ایلام که در 33 هزارگزی شمال باختری دهلران و 31 هزارگزی شمال راه شوسۀ دهلران به نصریان واقع است. کوهستانی و معتدل است و 30 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، روغن و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری است. ساکنین این آبادی از طایفۀ دوستعلی وند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
سبدی باشد که زنان پنبۀ گلوله کرده و ریسمان ریسیده را در آن نهند. (برهان) (آنندراج). سبدی که زنان پنبۀ گلوله کرده وریسمان ریسیده و جز آن در وی نهند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چِ چِ لَ)
چشمۀ چلچلک. مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’چشمه ای است متعلق به نواکه از جنوب به شمال جاری است و نیم سنگ آب دارد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(چِ چِ لَ / لِ)
لاک پشت و سنگ پشت را گویند. (برهان). لاک پشت. (از جهانگیری) (از رشیدی) (از انجمن آرا) (آنندراج). لاک پشت و سنگ پشت. (ناظم الاطباء) :
چلچله بنشست و صوفی ره نیافت
چلچله صدبار به زآن چل چله.
قاسم انوار (از جهانگیری).
، به معنی غلیواج هم آمده است. (برهان). بعضی به معنی غلیواج گفته اند. (رشیدی). در بعضی نسخه ها بمعنی غلیواج آمده است. (جهانگیری). غلیواز و چغنه. (ناظم الاطباء) ، در تداول امروزی، بمعنی پرستو. پرستوک. فرستوک. ابابیل. خطاف. بلویه. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). و رجوع به پرستو شود
لغت نامه دهخدا
(چِ چِ)
خال خال. گل باقلی. قورباغه ای. با خالهای سپید و سیاه یا کبود و سیاه چون هندوانۀ چلچل یا مرغ چلچل و غیره. ابلق، که گلهای درشت به غیر رنگ زمینه دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از چلچله
تصویر چلچله
پرستو، غلیواج، لاک پشت سنگ پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلچل
تصویر چلچل
خال خال دارای خالهای سپید و سیاه یا کبود و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلچله
تصویر چلچله
((چِ چِ لِ))
پرستو
فرهنگ فارسی معین
پرستو، غلیواج، خطاف، زغن، لاک پشت، سنگ شت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرستو، چلچله
فرهنگ گویش مازندرانی
تازه راهافتاده، کسی که در راه رفتن تعادل ندارد، کسی که.، کوهی در جنوب باختری شهرستان کتول که به ارتفاع، ۱۲۳ متر
فرهنگ گویش مازندرانی
بازیگوش، تلسکوپ
دیکشنری اردو به فارسی