جدول جو
جدول جو

معنی چلمبر - جستجوی لغت در جدول جو

چلمبر
(چِ لِ بُ)
دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که سردسیر و کوهستانی است و 287 تن سکنه دارد، آبش از چشمه سار. محصولش غلات و باغات. شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جلمبر
تصویر جلمبر
جلنبر، آنکه جامۀ کهنه و کثیف و پاره پاره و جل مانند در بر داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(چَ لَمْ بَ)
دهی از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که در 10 هزارگزی فادر مرکز بخش گیوی و 10 هزارگزی راه شوسۀ هروآبادبه میانه واقع است. این دهستان کوهستانی و سردسیر است و در کوههای طالش دارای مزارع و مراتع بسیار می باشد و 278 تن سکنه از ایل شاطرانلو دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ)
لنبر. در تداول عوام، قسمت زیر سرین ازپشت. گوشت سرین. گوشت پشت ران آدمی خاصه فربه آن
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُ بُ)
لنبر. در اصطلاح بنایان، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید.
- لمبر پیدا کردن دیواری، در قسمتی شکست برداشتن بدانسان که قسمت فوق آن لرزد و بیم افتادن بود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی جزء دهستان مشکین خاور بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 24هزارگزی خاور خیاو و پانصدگزی شوسۀ خیاو به اردبیل. جلگه، معتدل و دارای 440 تن سکنه. آب آن از چشمه و سبلان و نهر انار. محصول آنجا غلات، حبوبات و میوه جات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تکان لرزش، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید. یا لمبر پیدا کردن دیواری. در قسمتی شکست برداشتن بدان سان که قسمت فوق آن بلرزد و بیم افتادن بود. قسمت زیر سرین از پشت گوشت سرین گوشت پشت ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمبر
تصویر لمبر
سرین، کفل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمبر
تصویر لمبر
((لُ بَ))
تکان، لرزش، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید (بنا)
فرهنگ فارسی معین
تکان، لرزش، نوسان، ارتعاش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آدم نامرتب شلخته، نفرت داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین، پایین هر چیزی، ران، نشیمن گاه، قبا یا پیراهن
فرهنگ گویش مازندرانی