دهی است جزء دهستان بزچاو بخش وفس شهرستان اراک که در 15 هزارگزی جنوب کمیجان بر سر راه نیمه شوسۀ کمیجان به اراک واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 556 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، ارزن، ذرت، بنشن، پنبه، انگور وقلمستان. شغل اهالی زراعت، گله داری و قالی بافی و راهش نیمه شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان بزچاو بخش وفس شهرستان اراک که در 15 هزارگزی جنوب کمیجان بر سر راه نیمه شوسۀ کمیجان به اراک واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 556 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، ارزن، ذرت، بنشن، پنبه، انگور وقلمستان. شغل اهالی زراعت، گله داری و قالی بافی و راهش نیمه شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
سلطان صوفی، بنا بگفتۀ مؤلف عالم آرا یکی از کردانی بوده است که در دوران شاه عباس صفوی به حکومت دیلمان گیلان رسیده است. (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشید یاسمی ص 208). و نیزرجوع به تعلیقات مجمل التواریخ گلستانه ص 326 شود حدیث، پیش از جنگ شجاعتی نبود: گفت پیغمبر سپهدار قلوب لاشجاعه یا فتی قبل الحروب. مولوی علی الجمع، کمرهای باریک و لاغر. (منتهی الارب)
سلطان صوفی، بنا بگفتۀ مؤلف عالم آرا یکی از کردانی بوده است که در دوران شاه عباس صفوی به حکومت دیلمان گیلان رسیده است. (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشید یاسمی ص 208). و نیزرجوع به تعلیقات مجمل التواریخ گلستانه ص 326 شود حدیث، پیش از جنگ شجاعتی نبود: گفت پیغمبر سپهدار قلوب لاشجاعه یا فتی قبل الحروب. مولوی علی الجمع، کمرهای باریک و لاغر. (منتهی الارب)
مصدرمنحوت از غارت عربی، غارت کردن. اغاره: چون دید ماهیان زمستان که در سفر نوروزمه بماند قریب مهی چهار اندر دوید و مملکت او بغارتید با لشکری گران و سپاهی گزافه کار. منوچهری
مصدرمنحوت از غارت عربی، غارت کردن. اغاره: چون دید ماهیان زمستان که در سفر نوروزمه بماند قریب مهی چهار اندر دوید و مملکت او بغارتید با لشکری گران و سپاهی گزافه کار. منوچهری
مادۀ آلی درون بدن حیوانات و دانۀ گیاهان که در آب حل نمی شود، پیه، کنایه از سرشیر، قیماق، چرب بودن، روغن دار بودن، مقابل درشتی و خشونت، کنایه از نرمی، ملایمت، رفق، مدارا، ملاطفت، برای مثال به هر کار چربی به کار آوری / سخن ها چنین پرنگار آوری (فردوسی۲ - ۱۲۱۱)
مادۀ آلی درون بدن حیوانات و دانۀ گیاهان که در آب حل نمی شود، پیه، کنایه از سرشیر، قیماق، چرب بودن، روغن دار بودن، مقابلِ درشتی و خشونت، کنایه از نرمی، ملایمت، رفق، مدارا، ملاطفت، برای مِثال به هر کار چربی به کار آوری / سخن ها چنین پرنگار آوری (فردوسی۲ - ۱۲۱۱)