- چلانیدن
- فشار دادن منضغط کردن عصاره گرفتن، فشار دادن و منضغط کردن
معنی چلانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- چلانیدن ((چَ دَ))
- فشار دادن، عصاره گرفتن، چلاندن
- چلانیدن
- выжимать
- چلانیدن
- auswringen
- چلانیدن
- викручувати
- چلانیدن
- wykręcać
- چلانیدن
- torcer
- چلانیدن
- strizzare
- چلانیدن
- escurrir
- چلانیدن
- tordre
- چلانیدن
- uitwringen
- چلانیدن
- memeras
- چلانیدن
- निचोड़ना
- چلانیدن
- לסחוט
- چلانیدن
- kuzamisha
- چلانیدن
- চিপে বের করা
- چلانیدن
- نچوڑنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متصل کردن دو چیز بهم، پیوستن دو چیز به یکدیگر
علف خورانیدن بحیوانات گردش دادن حیوانات علفخوار در علفزارها تا چرا کنند
تپانیدن، فرو کردن، بزور و فشار در جائی یا سوراخی فرو کردن
فراهم آوردن، پند دادن و چنیدن
خواهد چکاند بچکان چکاننده چکانده) قطره قطره ریختن مایعی را، کشیدن ماشه تفنگ و تیر انداختن: تفنگ خالی کردن
فشار داده شده عصاره گرفته
فرو کردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار سوزن و غیره دربدن یا در جسمی دیگر
به ناز و خرام راه بردن، در سیر و خرام آوردن، خرامانیدن، برای مثال کجا من چمانیدمی چارپای / بپرداختی شیر درنده جای (فردوسی - ۱/۲۳۴)
تکاندن و افشاندن دامن جامه و قالی و برگ گل و غیره