جدول جو
جدول جو

معنی چقر - جستجوی لغت در جدول جو

چقر
(چَ قَ)
شرابخانه. (آنندراج). میخانه و شرابخانه و میکده. (ناظم الاطباء) :
ز واقفان چو نداند که یار در چقر است
بسوی مدرسه سیفی نمی رود ز چقر.
سیفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
چقر
(چَ ق قِ)
دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس که در 6 هزارگزی جنوب خاوری کلاله واقع است. دامنه و معتدل است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه دوچای، محصولش برنج، غلات، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی بافتن پارچه های ابریشمی و نمدمالی و راهش از کلاله اتومبیل رو است. نمد این محل بخوبی معروف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
چقر
ترکی میخانه شرابخانه میخانه میکده
تصویری از چقر
تصویر چقر
فرهنگ لغت هوشیار
چقر
((چَ قَ))
شرابخانه، میخانه، میکده
تصویری از چقر
تصویر چقر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقر
تصویر نقر
کنده کاری و نقاشی کردن بر روی چیزی، در موسیقی با انگشت بر سازهای موسیقی نواختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقر
تصویر مقر
اقرار کننده، اعتراف کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغر
تصویر چغر
پوست پینه بسته، چغل، شغر،
ویژگی هر چیز سفت و سخت مانند گوشت نپخته که زیر دندان جویده نشود،
در علم زیست شناسی گیاهی سفید و بوته مانند شبیه جارو
چغر شدن: سفت و سخت شدن
چغر گشتن: سفت و سخت شدن، چغر شدن، برای مثال چون چغر گشت بناگوش چو سیسنبر تو / چند نازی پس این پیرزن زشت چغاز (ناصرخسرو - ۱۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقر
تصویر فقر
تنگ دستی، تهیدستی، ناداری، درویشی، کمبود چیزی مثلاً فقر آهن در بدن، در تصوف از مراحل سلوک که عبارت است از نیازمندی به خدای تعالی و بی نیازی از خلق، احتیاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چور
تصویر چور
قرقاول، پرنده ای حلال گوشت که بیشتر در سواحل دریای خزر پیدا می شود، نر آن دم دراز و پرهای خوش رنگ و زیبا دارد، مادۀ آن کوچک تر و دمش کوتاه است، در جنگل ها و مزارع به سر می برد، مادۀ آن لانۀ خود را روی زمین درست می کند و ده تخم می گذارد و ۲۴ روز روی تخم ها می خوابد تا جوجه هایش از تخم بیرون آیند، تورنگ، تذرو، خروس صحرایی، تدرج
فرهنگ فارسی عمید
(چِ قِ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 19 هزارگزی شمال باختر سنقر و 6 هزارگزی گل سفید، کنار گاورود واقع است. دشت و سردسیر است و 275 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه گاورود، محصولش غلات، حبوبات و توتون. شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس و راهش از گل سفید اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چِ قِ)
دهی از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان که در 12 هزارگزی خاور کردکوی و 3 هزارگزی جنوب راه شوسۀ کردکوی به گرگان واقع است. دامنه و معتدل است و 145 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رودخانه، محصولش برنج، غلات، حبوبات و توتون سیگار. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی بافتن شال و کرباس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(چَقْ قِ)
دهی از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان دره گز که در 3 هزارگزی جنوب خاوری دره گز و 2 هزارگزی جنوب راه شوسۀ عمومی دره گز به لطف آباد واقع است. جلگه و معتدل است و 2316 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَق قِ)
دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس که در 10 هزارگزی شمال خاوری کلاله واقعاست. کوهستانی و دارای جنگل است و 400 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه یکه قوزه، محصولش برنج، غلات، لبنیات، عسل، حبوبات و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(چِ قِ مَ / مِ)
غذائی از گوشت و تخم مرغ و پیاز، هر چیز سخت چون چرم و مانند آن.
لغت نامه دهخدا
آلتی مرکب از تیغه فولادین و دسته های چوبین و آن برای بریدن و تراشیدن بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
زدن، شکستن، بر افروختن، آزار دادن، بر زمین زدن پارسی تازی گشته چرغ چرخ مرغ شکاری چرغ چرخ، هر مرغ شکاری از باز شاهین و جز آن، جمع اصقر صقور صقار صقاره صقر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقر
تصویر شقر
لاله خروس، دروغ دلخواه دلچسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقر
تصویر سقر
دوزخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقر
تصویر حقر
خرد شماری خوار شمری
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دهتار تار روستایی قسمی ساز روستایی از ذوی الاوتار که نزد ترکان و ترکمانان رواج دارد و نوازنده آنرا (عاشق) نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلر
تصویر چلر
راش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغر
تصویر چغر
التفات نمودن و پرسیدن احوال کسی، التفات نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چور
تصویر چور
غارت و چپاول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهر
تصویر چهر
صورت، روی رخسار، سیما، منظر، وجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیر
تصویر چیر
غلب مظفر پیروز، مسلط
فرهنگ لغت هوشیار
هندی پر چین، چپیره دیواری که از چوب و علف و شاخه های درخت سازند پر چین، گروهی از مردم یا جانوران که دایره وار گرد هم آیند و حلقه زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چچر
تصویر چچر
پستان زن یا حیوان ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چدر
تصویر چدر
گزیر، علاج، چاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقر
تصویر دقر
مرغزار پر گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
گاو شکافتن، فراخیدن، ماندگی، باز جست پتیار، دروغ آشکار گاو (نر یا ماده) واحد: بقره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقرمه
تصویر چقرمه
غذایی از گوشت و تخم مرغ و پیاز، هر چیز سخت چون چرم و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
وسیله ای باشد که برای محافظت از آفتاب یا جلوگیری از باران و برف بر بالای سر نگاه دارند، سایبان هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقرمه
تصویر چقرمه
((چَ قِ مِ یا مَ))
غذایی از گوشت و تخم مرغ و پیاز، هر چیز سخت چون چرم و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقر
تصویر مقر
ستاد، پایگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فقر
تصویر فقر
نداری، تهیدستی
فرهنگ واژه فارسی سره