جدول جو
جدول جو

معنی چقاقزان - جستجوی لغت در جدول جو

چقاقزان(چَ قِ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 5 هزارگزی شمال کوزران و2 هزارگزی خاور راه فرعی سنجابی به ثلاث واقع است. دشت و سردسیر است و 190 تن سکنه دارد. آبش از سراب. محصولش غلات، حبوبات، لبنیات، چغندر قند و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. گله داران این آبادی در زمستان به گرمسیر حدودقصرشیرین میروند و در این محل تپه ای از آثار ابنیۀقدیم وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قازان
تصویر قازان
(پسرانه)
پادشاه مغولی ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
(قُ / قِ)
ثغری (حدی) از نواحی قزوین که در آن تندبادهای سخت میوزد. طرماح گوید: یفج ﱡالریح فج ّ القاقزان. (معجم البلدان ج 7 ص 16). از بلوکات قزوین که در شمال غربی آن شهر واقعاست. قریۀ مهم آن قاقزان، مسکن ایل کاکاوند است
لغت نامه دهخدا
(چَلَ)
دهی از دهستان حسنوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد که در 8 هزارگزی جنوب باختری الشتر، کنار راه شوسۀ خرم آباد به الشتر واقع است. جلگه و سردسیراست و 210 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ قلقله، محصولش غلات، حبوبات، لبنیات و پشم، شغل. اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀحسنوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ گُ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 4 هزارگزی شمال خاوری شهر کرمانشاه و 1500 گزی خاور راه شوسه در کنار رود خانه قره سو واقع است. دشت و سردسیر است و 240 تن سکنه دارد. آبش از قره سو و قنات، محصولش غلات، حبوبات، صیفی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَاَ)
دهی است از بخش سومار شهرستان قصرشیرین که در 6 هزارگزی جنوب سومار و 4 هزارگزی مرز ایران وعراق واقع است. دامنه و گرمسیر است و 70 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کنگیر. محصولش غلات، لبنیات، مختصر پنبه، ذرت و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 30 هزارگزی باختر الیگودرز و 6 هزارگزی جنوب راه آهن دورود به اراک واقع است. جلگه و معتدل است و 218 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چاه. محصولش غلات، چغندر و پنبه، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دیگ بزرگ و این ظاهراً ترکی است و بجای قاف دوم به کاف نیزآمده و خاژغان به خاء معجمه و زای فارسی نیز مستعمل، (آنندراج)، رجوع به قازغان و غازغان و غزغن شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، در22هزارگزی شمال خاوری فریمان و 22هزارگزی شمال شوسۀ عمومی مشهد به سرخس و در جلگه واقع هوای آن معتدل است، 964 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و محصول آن بنشن و غلات و چغندر و تریاک و شغل اهالی زراعت است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اِ لِوْ وا)
شکستن ساق و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پایتخت جمهوری تاتاریا است، این شهر مرکز مهمی برای تجارت و ارتباطات است، و در سابق مرکز فرهنگ اسلامی در روسیه بوده است، (الموسوعه العربیه ص 571)، رجوع به غازان شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، در 62هزارگزی شمال الیگودرز و 14هزارگزی خاور شوسۀ شاه زند به ازنا واقع است، موقع جغرافیائی آن جلگه و معتدل است، 1315 تن سکنه دارد، آب آن از چاه و قنات و چشمه است، محصولات آنجا غلات و تریاک و لبنیات و چغندر و باغات انگور و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
ترکی مغولی دیگ مسین ترکی پاتیل دیگ بزرگ دیگ مسین دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند پاتیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاقان
تصویر قاقان
خاقان بنگرید به خاقان ترکی خاقان نبگرید به خاقان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قازقان
تصویر قازقان
قازغان. قزقان. قزغان. خاژغان. غزغن. قازگان، دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند، پاتیل
فرهنگ فارسی معین