جدول جو
جدول جو

معنی چق - جستجوی لغت در جدول جو

چق(چَ)
چوبی باشد که ماست را بدان زنند تا مسکه و کره از آن جدا شود. (برهان). چوبی که بدان چغرات زنند. (آنندراج). چوبی که بدان ماست را بشورانند تا مسکه برآرد. (ناظم الاطباء). جغ. چغ. شیرزنه. و رجوع به جغ و چغ شود
لغت نامه دهخدا
چق(چُ)
مخفف چوق است و آن چوبی باشد که بر گردن گاو گردونکش نهند. (برهان) (آنندراج). چوبی که بر گردن گاو گردونکش بندند. (ناظم الاطباء). چغ و چوق و جغ و جوغ و یوغ. چوبی که برگردن یک یا دو گاو نهند و ابزار شیار کردن زمین یا کوبیدن خرمن را بدان چوب بندند. و رجوع به چغ و جغ و جوغ و یوغ شود، گاه بر گاو گردون هم اطلاق کنند. (برهان) (آنندراج). گاو گردونکش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چق(چِ)
بمعنی چغ میباشد. (از آنندراج) (از فرهنگ نظام). پرده ای که از نی و یا حصیر درست کرده بر در اطاق آویزان کنند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چق شود
لغت نامه دهخدا
چق
پارسی است چخ چوبه، ریسچرخ چوبی که بدان ماست را هم زنند تا مسکه و کره از آن جدا شود. پرده ای که از نی و حصیر سازند و بر در اطاق آویزند. چوبی که بر گردن گاو گردونه کش نهند
فرهنگ لغت هوشیار
چق((چُ))
چوبی که بر گردن گاو گردونه کش نهند. چقو، چغ، جوغ، یوغ
تصویری از چق
تصویر چق
فرهنگ فارسی معین
چق
نی، نی ای که داخل آب روید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چقشور
تصویر چقشور
چاقچور، شلوار گشاد و بلندی که زنان ایرانی در زیر چادر می پوشیدند، دولاغ، چاخچور
فرهنگ فارسی عمید
(چَ سَ)
دهی است از دهستان 5 بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان که در 3هزارگزی جنوب خاوری هرسین و یکهزارگزی جنوب شوسۀ هرسین و خرم آباد واقع است. دشت و سردسیر است و 440 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رود خانه کهریز. محصولش غلات حبوبات، چغندر قند، قلمستان و صیفی. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان بافتن گلیم جاجیم و جوال. و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ)
دهی است جزء دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک که در 45 هزارگزی جنوب فرمهین متصل به راه آهن اراک واقع است. دشت و سردسیر است و 307 تن سکنه دارد، آبش از قنات. محصولش غلات، ارزن، بنشن، چغندر قند و صیفی. شغل اهالی زراعت و قالیبافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 23 هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد و 2هزارگزی سیاسیا واقع است دشت و سردسیر است و 670 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه راوند. محصولش غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. اهالی این آبادی که از طایفۀ سیاسیا هستند. در زمستان به گرمسیر کاسه گران میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از بخش چوار شهرستان ایلام که در 21 هزارگزی شمال باختری چوار و 21 هزارگزی باختر راه شوسۀ ایلام به شاه آباد واقع است کوهستانی و سردسیر است و85 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی قالیبافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از دهستان بخش حومه مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 6 هزارگزی شمال کرمانشاه و باختر راه شوسۀ کرمانشاه به طاق بستان واقع است. دشت و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آبش از سراب طاق بستان و چشمه. محصولش غلات، حبوبات، صیفی، لبنیات و مختصر میوه جات، و شغل بیشتر اهالی زراعت است. عده ای از آنان نیز کارگر تصفیه خانه نفت کرمانشاه میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ طُ رُ)
دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 51 هزارگزی شمال خاور الیگودرز، کنار راه مالرو لیلان به دارشو واقع است. جلگه و معتدل است و 441 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چاه. محصولش غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان کرباس بافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ صَ فَ)
دهی است از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 32 هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 500 گزی راه شوسۀ شاه آباد به کرمانشاه واقع است. دشت و سردسیر است و285 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، چغندر قند، حبوبات، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. بیشتر ساکنان این آبادی در زمستان به گرمسیر گچ قصر میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ سَ فُدْ دی)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجردکه در 18 هزارگزی شمال الیگودرز، کنار راه مالرو گورچل به خومپ بالا واقع است. جلگه و معتدل است و 631 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی قالیبافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ سَ)
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 21 هزارگزی شمال باختری کرمانشاه و 2 هزارگزی جنوب رود خانه قره سو واقع است. دشت و سردسیر است و 194 تن سکنه دارد. آبش از سراب نیلوفر. محصولش غلات، حبوبات دیمی، صیفی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و راهش اتومبیل رو است. به این آبادی در اصطلاح اهل محل چقاچر نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چقاچق
تصویر چقاچق
آواز پیاپی خوردن شمشیر تیر و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چق چق
تصویر چق چق
آواز پیاپی خوردن شمشیر تیر و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چق چق کردن
تصویر چق چق کردن
صدا و آواز بر آوردن، شادی و خوشی و عیش و عشرت
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است چکاچاک آوای تیغ و تیر و شمشیر آواز پیاپی خوردن شمشیر تیر و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی است که بعض مردم گیلان و طالش هنگامی که برف زیاد بر زمین نشسته بپای خود بندند تا در برف فرو نروند قسمتی راکت برف
فرهنگ لغت هوشیار
خطا و گناه کسی را باز گو کردن (نزد حاکم داروغه و دیگران)، شکایت از عمل کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی مرکب از تیغه فولادین و دسته های چوبین و آن برای بریدن و تراشیدن بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره اسفناجیان و یکی از گونه های گیاه پازی میباشد و دارای انواع متعدد است. چغندر معمولی گیاهی است دو ساله در سال اول مواد غذایی را در ریشه ستبرش اندوخته میکند و در سال دوم گل و بذر میدهد. چغندر معمولی در حدود 2 تا 6 مواد قندی دارد پنجر پنجار. یا چغندر قند. گونه ای از چغندر که برای استفاده از قند ذخیره شده در ریشه اش کشت میشود و در کارخانه های قند سازی قند آنرا استخراج میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقمق
تصویر چقمق
چخماق، طعنه سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
کژدمی گونه ای بروت منسوب به چقماق. آن کس که چقماق دارد یا چقماق میزند، طعن سرزنش دشنام، نوعی تفنگ که دارای سنگ و چقماق است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقماق
تصویر چقماق
آهنی که بر سنگ زده آتش برآورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقلی
تصویر چقلی
عمل چغل. سعایت تضریب سخن چینی نمامی، غیبت، شکایت از عمل کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقشور
تصویر چقشور
پارسی است چاخچور قسمی از جاقشور سرخ رنگ، نوعی کفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقرمه
تصویر چقرمه
غذایی از گوشت و تخم مرغ و پیاز، هر چیز سخت چون چرم و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقر
تصویر چقر
ترکی میخانه شرابخانه میخانه میکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقچقی
تصویر چقچقی
قسمی ساز که از چوب سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقچقه
تصویر چقچقه
نوعی اسباب بازی کودکان جغجغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقر
تصویر چقر
((چَ قَ))
شرابخانه، میخانه، میکده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چقرمه
تصویر چقرمه
((چَ قِ مِ یا مَ))
غذایی از گوشت و تخم مرغ و پیاز، هر چیز سخت چون چرم و مانند آن
فرهنگ فارسی معین