جدول جو
جدول جو

معنی چفتل - جستجوی لغت در جدول جو

چفتل
انباشته از آب، آبدار و خیس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چفت
تصویر چفت
حلقه و زنجیر در، زنجیر در خانه، قلاب پشت در، زرفین، کنایه از سفت و محکم
چفت کردن: بستن در خانه، وصل کردن چیزی به چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چفتک
تصویر چفتک
کاروانک، مرغی شبیه مرغابی با منقار دراز و پاهای بلند، چفنک، چفتک، جفتک، چکرنه، جگرنه، چوبینه، چوبینک، چوبنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چفته
تصویر چفته
خم، خمیده، خم شده، کج، برای مثال بدین ماند این قامت چفته ام / که گویی به گل در فرورفته ام (سعدی۱ - ۱۸۳ حاشیه)، طاق و سقف خمیده، دروغ، بهتان، گمان بد، برای مثال من بر سخا و تربیتت کیسه دوخته / حساد می نهند به تضریب چفته ام (کمال الدین اسماعیل - لغتنامه - چفته)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چفت
تصویر چفت
چوب بندی زیر درخت، چوب بستی که شاخه های تاک، کدو و امثال آن ها را روی آن می خوابانند، دارمو، جفت، چفته، سقف خمیده و طاق مانند، سقف گنبدی، طاق
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
زنجیر در خانه را گویند. (برهان). زنجیر در که بسته شود. (انجمن آرا) (آنندراج). زنجیر در را گویند. (جهانگیری). زنجیر در خانه. (ناظم الاطباء). مقابل رزه. حلقه ای که بر چارچوب در نصب کنند و زنجیر در را بر آن حلقه استوار سازند و چون بخواهند در را مقفل سازند قفل را از آن حلقه بگذرانند. (اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). حلقۀ آهنینی که بر چارچوب یا بر یک لت در نصب کنند و رزه یا زنجیر را بر آن حلقه اندازند تا در باز نشود. مادگی آهنین که به رزه افکنند و قفل را از سوراخ آن گذرانند زلفی. (اصطلاح اهالی فیض آباد بخش تربت حیدریه).
- امثال:
دستش به چفت میرسد، که بمزاح آمادگی دختری را برای شوهر کردن معنی میدهد.
و رجوع به چفت و بست شود، سفت و محکم و تنگ و چسبان. (در تداول روستائیان فیض آباد بخش تربت حیدریه)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پول کوچکی که رواج هندوستان است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ فَ)
دهی است جزء دهستان لفسجان بخش مرکزی شهرستان لاهیجان که در 6 هزارگزی باختر لاهیجان، کنار راه شوسۀ سیاهکل واقع است. جلگه ای و مرطوب است با هوای معتدل که 366 تن سکنه دارد. آبش از سفیدرود. محصولش برنج، ابریشم، چای، کنف و صیفی کاری و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چِ تِ)
دهی است از دهستان کوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس که در 64هزارگزی شمال خاوری گنبدقابوس، کنار راه فرعی گنبد به مراوه تپه واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 115 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه آجی، محصولش غلات، لبنیات، حبوبات و ابریشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شهری است به طخارستان. (منتهی الارب) (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَتْ تَ)
تافته. (مهذب الاسماء). تافته شده. (آنندراج). سخت تافته شده. (ناظم الاطباء) : ذبال مفتل، پلیتۀ سخت تافته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَزْ زُ)
تافته گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
آرنج برآمده و سخت یا دور از پهلوی. (آنندراج) : مرفق افتل، آرنج برآمده یا سخت یا دور از پهلو. قوم افتل، ای بین الفتل. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
گیاهی که سه برگه نیز گویند وسمن گل آن است. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ تَ)
نام مرغی است درازگردن که پیوسته در کنار آب نشیند و او را ’کاروانک’ نیزگویند و با چرغ و باز شکارش کنند. (برهان). مرغی است درازگردن که در کنار آبها نشیند و باز شکارش کند. (انجمن آرا) (آنندراج). پرنده ای است که او را چوبینه و کاروانک نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). جانوری است که گوشت آن خالی از لذتی نباشد وکاروانک نیز گویند. (جهانگیری). مرغی درازگردن که پیوسته در کنار آب نشیند و کاروانک و کلنگ نیز گویند. (ناظم الاطباء). چفنک. چگرنه. و رجوع به کاروانک و چفنک و چکرنه شود.
لغت نامه دهخدا
(گُ زَ دَ)
دریافتن. و فهمیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ تِ)
دهی از بخش سنجایی شهرستان کرمانشاهان که در 40 هزارگزی خاور راه فرعی شاه آباد به گهواره واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات دیمی و لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری و تهیۀ ذغال و هیزم و راهش مالرو است که در تابستان اتومبیل هم میتوان برد. گله داران این آبادی در زمستان برای قشلاق به حدود نفت شاه میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چفتن
تصویر چفتن
دریافتن و فهمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتل
تصویر افتل
آرنج برآمده نیرومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتل
تصویر تفتل
تافتگی تفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتل
تصویر فتل
تافتن تابیدن، روی گرداندن، بر گرداندن تافتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتل
تصویر مفتل
دوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چفت
تصویر چفت
زنجیر و قلاب پشت درب تنگ و چسبان را گویند، صفت محکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چفته
تصویر چفته
دروغ، بهتان
فرهنگ فارسی معین
((چَ))
چوب بستی که تاک انگور و بیاره کدو و مانند آن را بر بالای آن بخوابانند، سقف، طاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چفت
تصویر چفت
زنجیر در اتاق، قلاب پشت در
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چفت
تصویر چفت
((چُ))
تنگ و چسبان، مقابل فراخ گشاد، جامه تنگ و چسبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتل
تصویر فتل
((فَ))
تافتن چیزی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چفته
تصویر چفته
((چَ تِ یا تَ))
خمیده، خم شده، چفده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چفتن
تصویر چفتن
((چَ تَ))
خمیدن، خم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چفته
تصویر چفته
اتهام
فرهنگ واژه فارسی سره
مکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دیوانه، کم خرد
فرهنگ گویش مازندرانی
حالت چسبندگی و خمیر شدن نان و پلو، چیز بسیار خیس که آب از آن می چکد، به تحقیر به آدم شل و ول.، نر و مادگی لباس، قیمی که در کنار بوته ی خیار یا لوبیا فرو کنند تا گیاه برای
فرهنگ گویش مازندرانی
هرچیز خیس و باد کرده
فرهنگ گویش مازندرانی