- چغر
- التفات نمودن و پرسیدن احوال کسی، التفات نمودن
معنی چغر - جستجوی لغت در جدول جو
- چغر
- پوست پینه بسته، چغل، شغر،
ویژگی هر چیز سفت و سخت مانند گوشت نپخته که زیر دندان جویده نشود،
در علم زیست شناسی گیاهی سفید و بوته مانند شبیه جارو
چغر شدن: سفت و سخت شدن
چغر گشتن: سفت و سخت شدن، چغر شدن،برای مثال چون چغر گشت بناگوش چو سیسنبر تو / چند نازی پس این پیرزن زشت چغاز (ناصرخسرو - ۱۱۱)
- چغر ((چَ غَ یا چِ غِ))
- پینه ای که در کف دست و پا در اثر کار و راه رفتن زیاد پدید آید، هر چیز سخت و محکم، گیاهی است بوته ای و سفیدرنگ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی: خاک خسبه: چرز از پرندگان
رود خشک که سیلاب از آن قطع شده و جای جای آب ایستاده باشد
دندانهای جلو دهان
قورباغه، وزغ
پرنده ایست شکاری از رده شکاریان روزانه جزو راسته عقابها که حثه اش از باز و حتی از کلاغ معمول نیز کوچکتر است. استخوان تارس پای این پرنده بلند و قوی و نیروی پنجه هایش متوسط و بالها و پرهای دمش طویل است. چرغ برنگهای خاکستری بالکه های سیاه و سفید دیده میشود چرخ صقر
گزیر، علاج، چاره
پستان زن یا حیوان ماده
وسیله ای باشد که برای محافظت از آفتاب یا جلوگیری از باران و برف بر بالای سر نگاه دارند، سایبان هم گویند
هندی پر چین، چپیره دیواری که از چوب و علف و شاخه های درخت سازند پر چین، گروهی از مردم یا جانوران که دایره وار گرد هم آیند و حلقه زنند
غلب مظفر پیروز، مسلط
صورت، روی رخسار، سیما، منظر، وجه
غارت و چپاول
ترکی میخانه شرابخانه میخانه میکده
گنجشک
چین و شکنج را گویند
گنجشک
بوته گیاهی است به درمنه لیکن مانند جاروب سفید است
جغد
زی بی حیا و بد زبان
راش
ترکی دهتار تار روستایی قسمی ساز روستایی از ذوی الاوتار که نزد ترکان و ترکمانان رواج دارد و نوازنده آنرا (عاشق) نامند
ممرز
خارپشت کلان را گویند که خارهای خود را چون تیراندازد
لنگ هوا کردن: در گای، بیرون راندن، تهی ماندن، کاهش، پراکندن
خواری، بیداد ستم خردی کمسالی کوچکی خرد گردیدن، خوار شدن، خردی کوچکی، کمسالی کم سنی مقابل کبر. یا صغر سن. خردی عمر خردسالی. یا صغر سن گرفتن، گرفتن حکم از مراجع رسمی قضائی است مبتنی بر این که شخص را از میزانی که در شناسنامه او قید گردیده به فلان مقدار کمتر است. سپس اداره آمار حکم محکمه را در شناسنامه و سوابق متقاضی ثبت کند. یا صغر نبض. ناقص بودن نبض در درازی و پهنی و بلندی
سخن چین، نمام، خبرکش، ویژگی کسی که هرگاه خبط و خطایی از کسی ببیند به شخص بالاتر گزارش بدهد یا شکایت کند
قرقاول، پرنده ای حلال گوشت که بیشتر در سواحل دریای خزر پیدا می شود، نر آن دم دراز و پرهای خوش رنگ و زیبا دارد، مادۀ آن کوچک تر و دمش کوتاه است، در جنگل ها و مزارع به سر می برد، مادۀ آن لانۀ خود را روی زمین درست می کند و ده تخم می گذارد و ۲۴ روز روی تخم ها می خوابد تا جوجه هایش از تخم بیرون آیند، تورنگ، تذرو، خروس صحرایی، تدرج
پوست پینه بسته، شغر، چغر
چین و شکن، چین و چروک در پوست بدن، آژنگ
چین و شکن، چین و چروک در پوست بدن، آژنگ
هر یک از دندان های جلو دهان، مرز، سرحد
یمن، شگون، فال نیک، خیر و برکت، عزم سفر
آغردن، نم کردن، خیساندن، تر کردن، آشامیدن، نوشیدن
پیروزمند، غالب، مسلط، برای مثال شاهی که بر او هیچ ملک چیر نباشد / شاهی که شکارش به جز از شیر نباشد (منوچهری - ۱۵۶)
دست یافته، حصه، بهره، نصیب
دست یافته، حصه، بهره، نصیب