جدول جو
جدول جو

معنی چغر - جستجوی لغت در جدول جو

چغر
پوست پینه بسته، چغل، شغر،
ویژگی هر چیز سفت و سخت مانند گوشت نپخته که زیر دندان جویده نشود،
در علم زیست شناسی گیاهی سفید و بوته مانند شبیه جارو
چغر شدن: سفت و سخت شدن
چغر گشتن: سفت و سخت شدن، چغر شدن، برای مثال چون چغر گشت بناگوش چو سیسنبر تو / چند نازی پس این پیرزن زشت چغاز (ناصرخسرو - ۱۱۱)
تصویری از چغر
تصویر چغر
فرهنگ فارسی عمید
چغر
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است اربابی از قرای استرآباد که از رود آب مشروب میشود و یکصد وسی تن جمعیت دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 250)
لغت نامه دهخدا
چغر
(چَ)
التفات نمودن و پرسیدن احوال کسی. (برهان). التفات نمودن. (آنندراج) (شرفنامۀ منیری). التفات و پرسش احوال. (ناظم الاطباء) ، بمعنی ترس و بیم و ترسیدن. (برهان). ترسیدن. (آنندراج) (شرفنامۀ منیری). ترس. (رشیدی). ترس و بیم. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغریدن وچغریده شود، پس سر نگریستن هم گفته اند. (برهان). نگریستن پس سر و برگشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چغر
التفات نمودن و پرسیدن احوال کسی، التفات نمودن
تصویری از چغر
تصویر چغر
فرهنگ لغت هوشیار
چغر
((چَ غَ یا چِ غِ))
پینه ای که در کف دست و پا در اثر کار و راه رفتن زیاد پدید آید، هر چیز سخت و محکم، گیاهی است بوته ای و سفیدرنگ
تصویری از چغر
تصویر چغر
فرهنگ فارسی معین
چغر
کثیف و ناشور، تره کوهی، لاغر و چابک، خشک و زبر، زمین گلی و چسبناک، روستایی در شرق کردکوی، ناهموار، دارای پستی و بلندی و چین و چروک، سفت و سخت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چغل
تصویر چغل
سخن چین، نمام، خبرکش، ویژگی کسی که هرگاه خبط و خطایی از کسی ببیند به شخص بالاتر گزارش بدهد یا شکایت کند
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
ملک الملوک داود بن میکائیل بن سلجوقی. چغربیک. چغری بک: و خواجه امیرک پانزده سال قلعۀ ترمد از سلجوقیان نگاه داشت، چون امید خراسانیان از محمودیان منقطع شد او قلعۀ ترمد به ملک الملوک چغری تسلیم کرد. چغری وزارت خویش بر وی عرض داد، گفت خدمت کسی نکنم که در عهد گذشته او را مطیع و مأمور خویش دیده باشم. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 120). رجوع به چغربیک و چغری بک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چغد
تصویر چغد
جغد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغو
تصویر چغو
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغل
تصویر چغل
چین و شکنج را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغک
تصویر چغک
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغز
تصویر چغز
بوته گیاهی است به درمنه لیکن مانند جاروب سفید است
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دهتار تار روستایی قسمی ساز روستایی از ذوی الاوتار که نزد ترکان و ترکمانان رواج دارد و نوازنده آنرا (عاشق) نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغار
تصویر چغار
زی بی حیا و بد زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلر
تصویر چلر
راش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چور
تصویر چور
غارت و چپاول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغر
تصویر تغر
ممرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغر
تصویر سغر
خارپشت کلان را گویند که خارهای خود را چون تیراندازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغر
تصویر شغر
لنگ هوا کردن: در گای، بیرون راندن، تهی ماندن، کاهش، پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
خواری، بیداد ستم خردی کمسالی کوچکی خرد گردیدن، خوار شدن، خردی کوچکی، کمسالی کم سنی مقابل کبر. یا صغر سن. خردی عمر خردسالی. یا صغر سن گرفتن، گرفتن حکم از مراجع رسمی قضائی است مبتنی بر این که شخص را از میزانی که در شناسنامه او قید گردیده به فلان مقدار کمتر است. سپس اداره آمار حکم محکمه را در شناسنامه و سوابق متقاضی ثبت کند. یا صغر نبض. ناقص بودن نبض در درازی و پهنی و بلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقر
تصویر چقر
ترکی میخانه شرابخانه میخانه میکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهر
تصویر چهر
صورت، روی رخسار، سیما، منظر، وجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیر
تصویر چیر
غلب مظفر پیروز، مسلط
فرهنگ لغت هوشیار
وسیله ای باشد که برای محافظت از آفتاب یا جلوگیری از باران و برف بر بالای سر نگاه دارند، سایبان هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چچر
تصویر چچر
پستان زن یا حیوان ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چدر
تصویر چدر
گزیر، علاج، چاره
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست شکاری از رده شکاریان روزانه جزو راسته عقابها که حثه اش از باز و حتی از کلاغ معمول نیز کوچکتر است. استخوان تارس پای این پرنده بلند و قوی و نیروی پنجه هایش متوسط و بالها و پرهای دمش طویل است. چرغ برنگهای خاکستری بالکه های سیاه و سفید دیده میشود چرخ صقر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغر
تصویر جغر
قورباغه، وزغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثغر
تصویر ثغر
دندانهای جلو دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغر
تصویر آغر
رود خشک که سیلاب از آن قطع شده و جای جای آب ایستاده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغرق
تصویر چغرق
ترکی: خاک خسبه: چرز از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
هندی پر چین، چپیره دیواری که از چوب و علف و شاخه های درخت سازند پر چین، گروهی از مردم یا جانوران که دایره وار گرد هم آیند و حلقه زنند
فرهنگ لغت هوشیار
کثیف
فرهنگ گویش مازندرانی
تره ی کوهی، لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی