جدول جو
جدول جو

معنی چشمداشت - جستجوی لغت در جدول جو

چشمداشت
چشم به کمک و همراهی کسی داشتن، منتظر وصول چیزی بودن، امید و خواهش، انتظار، توقع
تصویری از چشمداشت
تصویر چشمداشت
فرهنگ فارسی عمید
چشمداشت
(لَ)
توقع و امید. (آنندراج). امید و انتظار و توقع و آرزو و خواهش. (ناظم الاطباء). ترصد. ترقب. طمع. رجوع به چشم داشتن شود.
- چشمداشت از خدا، استدعا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چشمداشت
انتظار وصول چیزی توقع امید یاری و همراهی از کسی داشتن
تصویری از چشمداشت
تصویر چشمداشت
فرهنگ لغت هوشیار
چشمداشت
امید، طمع
تصویری از چشمداشت
تصویر چشمداشت
فرهنگ فارسی معین
چشمداشت
توقع، انتظار
تصویری از چشمداشت
تصویر چشمداشت
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشم داشتن
تصویر چشم داشتن
توقع داشتن، امید و آرزو داشتن، در انتظار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمدان
تصویر چشمدان
چشم خانه، کاسۀ چشم، حفرهای که چشم در آن جا دارد
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ مِ پُ)
به اصطلاح مغلمان ’مقعد’. (آنندراج). مقعد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
چشم خانه. (ناظم الاطباء). کاسۀ چشم. حدقۀ چشم. رجوع به چشمخانه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ نَ/ نِ)
یک نوع داروئی که در مرهمهای چشم داخل میکنند. (ناظم الاطباء). ترکیبی از داروی چشم
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
توقع و امید داشتن. (آنندراج). امیدوار بودن و انتظار کشیدن. (ناظم الاطباء) :
بامید تاج از پدر چشم داشت
پدر زین سخن بر پسر خشم داشت.
فردوسی.
همی چشم داریم از آن تاجور
که بخشایش آرد بما بر مگر.
فردوسی.
چنین است رسم سرای جفا
نباید کزو چشم داری وفا.
فردوسی.
صلاح بنده آنست که به پیشۀ دبیری خویش مشغول باشد و چشم دارد که وی را از دیگر سخنان عفوکرده آید. (تاریخ بیهقی). و ’ستی’ پسر دیگر خوارزمشاه مردتر از هرون بود و دیداری تر و چشم داشته بود که وی را فرستد چون آن دید غمناک و نومید شد. (تاریخ بیهقی).
صدفش چشم ندارم لیکن
از نهنگش حذری خواهم داشت.
خاقانی.
رطب ناورد چوب خرزهره بار
چو تخم افکنی بر همان چشم دار.
سعدی.
، چشم براه بودن. انتظار ورود چیزی یا کسی را داشتن: معتصم گفت... چرا دیر آمدی دیریست که ترا چشم میداشتم. (تاریخ بیهقی).
- چشم داشتن بر کسی یا چیزی، امیدوار بدان کس یا بدان چیز بودن:
سپاهست چندین پر از درد و خشم
سراسر همه بر تو دارند چشم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشمدان
تصویر چشمدان
چشمخانه کاسه چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم داشتن
تصویر چشم داشتن
توقع و امید داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم داشتن
تصویر چشم داشتن
((~. تَ))
توقع و امید داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشم داشتن
تصویر چشم داشتن
انتظار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چشم داشتن
تصویر چشم داشتن
انتظار داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چشم داشت
تصویر چشم داشت
غرض
فرهنگ واژه فارسی سره
توقع داشتن، امید داشتن، امیدوار بودن، آرزو داشتن، منتظربودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آرزو، امیدواری، امید، انتظار، توقع، طمع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انتظار، توقع
فرهنگ گویش مازندرانی