جدول جو
جدول جو

معنی چریکلو - جستجوی لغت در جدول جو

چریکلو
(چَ)
دهی جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان که در 51هزارگزی باخترقیدار و 36هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 258 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تریکو
تصویر تریکو
نوعی پارچۀ کشباف از جنس پشم و الیاف مصنوعی، لباس که از این پارچه تهیه شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چریک
تصویر چریک
پارتیزان، سرباز داوطلب که در نظام خدمت نکرده و تعلیمات نظامی را فرانگرفته باشد و در جنگ به سربازان می کند، حشر
فرهنگ فارسی عمید
(پِ لِ)
از مردان سیاسی و خطبای بزرگ و جنگاوران قدیم آتن است که در سال 494 قبل از میلاد متولد شد و در 429 قبل از میلاد درگذشت. پریکلس درجوانی نزد آناگزاگراس و جمعی دیگر از دانشمندان زمان به تحصیل علوم وقت پرداخت. پس از آن چون سیمون پسر میلتیادس سردار معروف آتن بر طبقۀ اشراف ریاست داشت پریکلس بر آن شد که ریاست عوام را بدست آورد و سرانجام به نیروی کوشش بدین امر نائل آمد و به مقام استراتگوس رسید و سیمون راتبعید کرد (460). سپس به ازدیاد قوای بحری آتن همت گماشت و بر متصرفات آن شهر بیفزود و جزائر ابوئا و ساموس را تصرف کرد و در جنگهای پلوپونزوس مداخله کرد. (از 440 تا 431 قبل از میلاد) ولی در جنگهای اخیر شکست یافت و آتنیان احضار سیمون را لازم شمردند و اندکی از اقتدارات پریکلس بکاست. پس از مرگ سیمون (449) پریکلس مجدداً قدرت یافت و توسیدیدس را تبعید کرد (444) و جزیره شامس را که سر از اطاعت آتن پیچیده بود مجدداً تسخیر و مردم آنرا تنبیه کرد سپس برای آنکه اقتدارات خود را در جمع عوام محفوظ دارد از اهالی آتیکا آنان را که از پدر و مادرآتنی متولد نشده بودند از حقوق سیاسی محروم کرد و جمعی از مردم بیکار را بکار گماشت و برای انجام این مقصود به بنای ابنیه ای مانند پارتنون و ادئون و معبد الوزیس و غیره پرداخت. در زمان وی شعرائی مانند سوفوکلس و اری پیدوس پدید آمدند و دورۀ حکومت او از جهت ادبیات و صنایع به پایه ای رسید که آنرا از سایر ادوار برتر شمرده قرن پریکلس خواندند. از خطابه های پریکلس چیزی بر جای نیست لکن او در این فن مهارت بسیار داشته است چنانکه حتی رقیب وی توسیدیدس نیز مهارت او را کتمان کردن نتوانست. (فرهنگ اعلام و اصطلاحات تمدن قدیم). در تاریخ ایران باستان آمده است: پریکلس پسر کسان تیپ و از طرف مادراز خانوادۀ الکمئونید یعنی نجیب زاده بود کسان تیپ همان کسی است که در جدال میکال فرماندهی لشکر آتن داشت. پریکلس مدت سی سال در مشاغل مختلف بود و حکمران واقعی آتن بشمار میرفت، چنانکه توسیدید گوید: که این مدت را باید سلطنت پریکلس نامید. نظر و عمل او را مورخین بسیار ستوده اند این ناطق معروف، آتن را اول دولت دریائی یونان ساخت و پایۀ بحریۀ آنرا بر مبنائی محکم نهاد و بعد به مستملکات آتن توسعه داد و شهر آتن را با عمارات و ابنیۀ تاریخی بیاراست و ادبیات و صنایع را بدانجا تشویق کرد. و قسمتی از جنگهای آتن با ایران در زمان او روی داد. این جنگها اگرچه بگفتۀ یونانیها برای آتنی ها درخشان بود، ولی فایده ای برای آتن نداشت زیرا دولت هخامنشی دارای وسایل بی حد و حصر بود و میتوانست جنگها را بدرازا بکشاند. از طرف دیگر آتن مجبور بود همواره پول و سپاه بخارج یونان بفرستد بالاخره چون دیدند که نهایتی برای این جنگها نیست عقد عهدی را استقبال کردند و هم در زمان او آتن در جنگهای درونی یونان شرکت جست و بواسطۀ سیاست دربار ایران با حال فلاکت باری ازاین جنگ بیرون آمد. باوجود این جنگها پریکلس در بستر مرگ میگفت: ’یک زن آتیکی بواسطۀ من عزادار نشد’. و مقصودش این بود که تمام این جنگها را من به اقتضای سیاست و دولت کردم، نه از غرض شخصی و نفعی خصوصی
لغت نامه دهخدا
از ایلات اطراف مشکین آذربایجان است، مرکب از 500 خانوار باشد که ییلاق آنها در سبلان و قشلاقشان در مغان می باشد وشغل اهالی زراعت است، (جغرافی سیاسی کیهان ص 107)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از ایلات ساکن اطراف خلخال آذربایجان و در جنگلهای اطراف آستارا زندگی می کنند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 108)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. واقع در 9 هزارو پانصد گزی جنوب خداآفرین و 23هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر، با 135 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(ژِ کُ)
ژان لوئی آندره تئودر. نام نقاش فرانسوی. مولد او در روئن سال 1791 و وفات در پاریس بسال 1824 م
لغت نامه دهخدا
(ژِ کُ)
نام شهری قدیمی به فلسطین در 23کیلومتری اورشلیم
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش زابلی سراوان، در 15هزارگزی جنوب باختری زابلی کنار راه مالرو سوران به ایران شهر واقع است و 100 تن سکنه دارد، از قنات آبیاری میشود، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
منسوب به چریک. مردم چریک. ج، چریکیان: دیگر باید که جماعت چریکیان با املاک و زمین ملاک وارباب و اوقاف تعلق نسازند. (تاریخ غازانی ص 306). و این چریکیان زراعت آنجا به اسیران و غلامان خود کرده باشند. (تاریخ غازانی ص 306). رجوع به چریک شود
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از دهستان جهانگیری بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 45هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان، کنار راه مسجدسلیمان به لالی واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 70 تن سکنه دارد. آبش از چشمه محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، گله داری و کارگری شرکت نفت وراهش شوسه است. ساکنین این آبادی از طایفۀ هفت لنگ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چِ چَ)
دهی از دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر که در 16هزارگزی جنوب خاوری هوراند و 28500گزی شوسۀ اهر به کلیبر واقع است. کوهستانی، گرمسیر و مالاریائی است و 215 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود قره سو، محصولش غلات، پنبه، برنج و سردرختی، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی بافتن فرش و گلیم و راهش مالرو است. این ده مسکن ایل حسینکلو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
منجم هندی که از کتب او بعربی نقل شده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از دهستان ایرغان بخش مرکزی شهرستان سراب که در 7500گزی باختر سراب و پانصدگزی راه شوسۀ تبریز واقع است. جلگه و معتدل است و 174 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش شوسه است. این ده را ’چرمی’ نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از قرای دره جزاب که هوای خوب دارد وچهار فصلش معتدل است. ملک رعیت است و اهالی آن بعضی گوسفنددار و برخی زارعند. دو رشته قنات دارد، محصولش غله و خربزه است و در صورت بارندگی انگور فراوانی در آنجا بعمل می آید’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 135)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ)
دهی است از دهستان میانرود سفلای بخش نور شهرستان آمل. سکنۀ آن 130 تن. آب آن از رود خانه بریرود و محصول آن برنج و مختصر غلات و نیشکر است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بْری / بِ تُ)
اوگوست مارتن ژولین. (1873- 1930 میلادی) مستشرق بلژیکی. وی از سال 1900 میلادی به تدریس در دانشگاه لیژ پرداخت و مقارن زمان مرگش استاد زبان و تاریخ عبری، عربی، فارسی و ترکی در آن دانشگاه بود. او نشان شیر و خورشید از ایران و نشان ستاره از افغانستان داشت. او راست: داستانهای فارسی. نمایشنامه های ملکم خان. رستم و سهراب. ترجمه خسیس (از آخوندزاده). ترجمه سلامان و ابسال و یوسف و زلیخای جامی. (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(چِ تَ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 27هزارگزی شمال باختری قره آغاج و سه هزارگزی شمال شوسۀ مراغه بمیانه واقع است. کوهستانی، معتدل و مالاریائی است و 444 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش غلات، نخود و بزرک، شغل اهالی زراعت، صنایع دستی، بافتن فرش و جاجیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر که در 8هزارگزی جنوب ورزقان و 7هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر واقع شده. کوهستانی و معتدل است و358 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی گلیم بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چِ کِ)
دهی از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه که در 9هزارگزی جنوب خاوری بخش و 9هزارگزی شوسۀ میانه بخلخال واقع است. کوهستانی و معتدل است و 414 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ رودگرم، محصولش غلات، عدس و نخود، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز. 152 تن سکنه دارد. آب آن از قنات. محصولش غلات و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است جزء دهستان ایجرود بخش حومه شهرستان زنجان که در 50هزارگزی جنوب باختری زنجان، سر راه عمومی زنجان به صائین واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 523 تن سکنۀ ترک زبان دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، انگور و میوه جات شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چی چَ)
دهی است از دهستان سیاه منصور شهرستان بیجار. در 5 هزارگزی شمال باختری حسن آباد سوگند و 12هزارگزی شمال آی قلعه سی واقع است. 440 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان، از قبیل قالیچه و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تیره ای از ایل بهارلو از ایل خمسۀ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 86)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از دهستان لک بخش قروۀ شهرستان سنندج. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه. سکنۀ آن 174 تن است. آب آن از رود خانه لیلان و قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات و نخود و چغندرقند است. صنایع دستی زنان جاجیم بافی می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
سربازان داوطلب که در نظام خدمت نکرده و تعلیمات نظامی را فرا نگرفته باشند ترکی خود جنگ سربازانی داوطلب تعلیم ندیده جنگجویانی که از افراد عشایر و قبایل گرد آورند و بیاری سربازان تعلیم دیده فرستند حشر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریکو
تصویر تریکو
لباس بافته شده
فرهنگ لغت هوشیار
((تِ))
نوعی پارچه که از نخ های معمولاً پشمی یا الیاف مصنوعی بافته می شود و به صورت کشباف است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چریک
تصویر چریک
((چَ یا چِ))
سپاهی غیرنظامی، پارتیزان
فرهنگ فارسی معین
مربوط به چریک، چریک وار، جنگ های نامنظم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مقیاسی برای تعداد ذغال های مورداستفاده در افروختن آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ی نوزاد
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان پایین میان رودنور
فرهنگ گویش مازندرانی