- چریدنی
- قابل چریدن، درخور چریدن، ویژگی علفزاری که گیاه های آن قابل چریدن باشد
معنی چریدنی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لایق بریدن شایسته قطع
لایق چشیدن طعام یا شرابی که برای مزه کردن و آزمودن بر زبان زنند
که پریدن بتواند قابل پریدن، که قابل پریدن باشد پر شدنی انباشتنی
لایق و قابل چشیدن، در خور چشیدن
علف خوردن جانوران علفخوار در چراگاه چرا کردن
گردش کردن و علف خوردن حیوانات علف خوار در چراگاه، چرا کردن، کنایه از بهره بردن از غذا و تمتعات دیگر، برای مثال شما دست شادی و خوردن برید / به یک هفته ایدر چمید و چرید (فردوسی - ۴/۳۵۰) ، کنایه از خوردن
یق ارزیدن شایسته ارزش
برش، قطع، جدائی
قابل درودن شایسته درو کردن
چاک و شکاف و پاره شدگی
لایق دمیدن
پارگی
چاره جستن
چیره شدن، غالب شدن
هر چیز که خاصیت چسبیدگی دارد چسبیدنی دوسیدنی
التفات کردن
در خور پرسیدن لایق پرسیدن محتاج پرسیدن محتاج سوال
پرش طیران. یا پریدگی رنگ. رنگ پریدن رنگد باختگی. پرشدگی
قابل پختن که پختن او ضرور است
نوعی از خربزه
سرخرگی منسوب به شریان
لایق شنیدن قابل شنیدن شنودنی: اخبار شنیدنی داستان شنیدنی
درخور شنیدن، شایستۀ شنیدن
دور خود یا دور چیزی گردیدن، چرخ زدن، چرخ خوردن
افزون آمدن، فزونی یافتن، چیره شدن، غالب شدن، برای مثال سعدی ازاین پس نه عاقل است و نه هشیار / عشق بچربید بر فنون فضایل (سعدی۲ - ۴۷۹) ، سنگین تر شدن چیزی از چیز دیگر
پارگی، پاره شدگی، چاک، شکاف، کنایه از پررویی، بی شرمی
چاره جستن، چاره جویی کردن، در پی چاره بودن، چاره اندیشیدن، برای مثال یکی دانش پژوهی داشت گربز / به چرویدن نگشته هیچ عاجز (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۷) ، رفتن، دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، تکیدن، پو گرفتن، تاختن، پوییدن
برهنگی لوتی
هر چیز که قابل کشیدن باشد: (عقل و فرمان کشیدنی باشد عشق و ایمان چشیدنی باشد)، (حدیقه)
لایق گردیدن مناسب گشتن
گریان بودن: زگریانی که هستم مرغ و ماهی همی گریند بر من همچو من زار. (فرخی)
جمع مرید، هاوشتان وردان خواستایان جمع مرید در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)