جدول جو
جدول جو

معنی چرگت - جستجوی لغت در جدول جو

چرگت
(چِ گِ)
ده مخروبه ای از دهستان پشتکوه سورتیجی بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 15هزارگزی خاور کیاسر واقع است و سابقاً ده آباد و بزرگی بوده و فعلاً مخروبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرت
تصویر چرت
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه
چرت و پرت: چرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرت
تصویر چرت
حالت بین خواب و بیداری، خواب سبک، غنودگی، پینکی
چرت زدن: اندکی خوابیدن، به خواب کوتاه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ گَ)
انجیر معابد، که نوعی گیاه است. (فرهنگ فارسی معین). لور. و رجوع به لور شود
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان ولویی بخش سوادکوه شهرستان شاهی که در 24هزارگزی باختر آلاشت واقع شده کوهستانی و خوش آب و هواست و 1800 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه محلی، محصولش غلات، لبنیات ودیگر محصولات دامی، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان کرباس بافی و راهش مالرو است. گله داران این محل در زمستان برای تعلیف احشام خود به دهستان گیلخواران شهرستان ساری میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به مرآت البلدان ج 4 ص 215 شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ رِ / رَ)
بهم فشردگی دندانها. (ناظم الاطباء). دندان قروچه. رجوع به چرست کردن شود، ضعف و ناتوانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ گَ / گِ)
حلقۀ بزرگی مایل بطرف داخل که شکارچیان سازند. (ناظم الاطباء). حلقه ای از شکارچیان در شکارگاه بدور شکار. شیوه ای از شکار حیوانات که جمعی دور شکار را حلقه بسته آنرادر میان گیرند. جرگه. (ناظم الاطباء) ، جمعی از مردم. جمعی از حیوانات. رجوع به جرگه شود
لغت نامه دهخدا
(چِ گِ)
چرکن. چرکین. چرگین. شوخگن. شوخگین:
ترسم این چرگن نمونه خصال
آرد آلودگی به آب زلال.
نظامی.
رجوع به چرکن و چرکین و چرگین شود
لغت نامه دهخدا
(چُ گَ)
مفتی بود. (فرهنگ اسدی). مفتی را هم گفته اند. (برهان). بمعنی فتوی دهنده که مفتی خوانند. (انجمن آرا). در بعضی از کتب بمعنی مفتی مرقوم است. (جهانگیری). مفتی. (ناظم الاطباء) :
بوسه و نظرت حلال باشد باری
حجت دارم بر این سخن ز دو چرگر.
زینبی (از فرهنگ اسدی).
بوس و نظرم حلال باشد با یار
این معنی من گرفتم از چرگر.
ابوحفص سغدی سمرقندی (از انجمن آرا).
، رسول و پیغمبر را گویند. (برهان). پیغمبر را نامند. (جهانگیری). رسول و پیغمبر. (ناظم الاطباء) :
بر پی شیر دین یزدان شو
کز پس چرگر امت است بتاز.
ناصرخسرو (از جهانگیری).
، پیشنماز را هم گفته اند. (برهان). پیش نماز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ گَ)
سرودگوی بود. (فرهنگ اسدی). مغنی و خنیاگر باشد. (برهان). مغنی و خنیاگر را نامند. (جهانگیری). مؤلف انجمن آرا نویسد: ’سروری کاشانی بمعنی مغنی، یعنی مطرب نوشته است... و در باب مفتی و مغنی تصحیف خوانی شده است و معنی درستی بدست نیامده است’. (از انجمن آرا). مغنی و خنیاگر و آوازه خوان. (ناظم الاطباء) :
همیشه دشمن تو سوخته تو ساخته بزم
ببزم ساخته رود آخته دوصد چرگر.
؟ (از فرهنگ اسدی).
ز آوای مطرب ز دستان چرگر
دل من تپان همچو ماهی است در بر.
شهاب الدین مدارانی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(چَ گَ)
دهی جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 34هزارگزی شمال باختری ابهر و 5هزارگزی شمال شوسۀ قزوین به زنجان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 1500 تن سکنه دارد. آبش از زه آب درۀ کوهستانی، محصولش غلات، یونجه، بادام و قیسی، شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و گلیم و راهش مالرو است. از طریق پیرسقا، سر راه شوسۀ قزوین به زنجان اتومبیل هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چُ)
سیگاری که بدون کاغذ از برگ نبریدۀ توتون پیچیده میشود. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع طبس مسنا و از محال قاینات است که قدیم النسق میباشد و از آب قنات مشروب میشود’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 219)
لغت نامه دهخدا
(خَ گَ)
دهی است از دهستان چولائی خانه بخش حومه شهرستان مشهد، واقع در 65هزارگزی باختر راه مشهد به کلات. این دهکده در دامنۀ کوه واقعاست با آب و هوای سردسیری. آب آن از چشمه و محصولات آن غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برگت
تصویر برگت
انجیر معابد
فرهنگ لغت هوشیار
حالت نیم خواب، حالت کسی که او را خواب آمده، پی در پی چشم بر هم نهادن و باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرت
تصویر چرت
((چُ))
خواب سبک، حالت بین خواب و بیداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرت
تصویر چرت
Nap
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چرت
تصویر چرت
sieste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
روستایی از بلوک چرات واقع در ولوپی سوادکوه، مرتعی در جنوب
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از چرت
تصویر چرت
昼寝
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چرت
تصویر چرت
מנמנם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چرت
تصویر چرت
झपकी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چرت
تصویر چرت
tidur siang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چرت
تصویر چرت
การงีบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چرت
تصویر چرت
dutje
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چرت
تصویر چرت
siesta
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چرت
تصویر چرت
pisolino
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چرت
تصویر چرت
soneca
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چرت
تصویر چرت
小憩
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چرت
تصویر چرت
drzemka
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چرت
تصویر چرت
дрімота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چرت
تصویر چرت
Mittagsschlaf
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چرت
تصویر چرت
дремота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چرت
تصویر چرت
낮잠
دیکشنری فارسی به کره ای