پرنده ای شکاری شبیه باز، به اندازۀ کلاغ، خاکستری رنگ، با لکه های سیاه و سفید، صقر برای مثال سپاه انجمن کرد بر مای و مرغ / سیه گشت خورشید چون پرّ چرغ (فردوسی - ۷/۲۳۸)
پرنده ای شکاری شبیه باز، به اندازۀ کلاغ، خاکستری رنگ، با لکه های سیاه و سفید، صَقر برای مِثال سپاه انجمن کرد بر مای و مرغ / سیه گشت خورشید چون پرّ چرغ (فردوسی - ۷/۲۳۸)
جانوریست شکاری مشهور و معروف، از جنس سیاه چشم، و عربی آن ’صقر’ است. (برهان). نام جانوریست پرنده که شکاریی است مشهور. (جهانگیری). مرغی است شکاری. (انجمن آرا) (آنندراج). پرندۀ شکاری از جنس سیاه چشم و ’صقر’ معرب آنست. (ناظم الاطباء). اسم قسمی از پرندگان شکاریست که نام عربیش صقر است. (فرهنگ نظام). چرخ. پرنده ای شکاری از نوع شاهین و شاهباز. شاهین. باز. باشه. نوعی مرغ شکاری. زمج. اجدل. اخطب. صقر (ص / ص ) .علاّم. قطامی ّ. نهشل. (منتهی الارب) : از باد روی خوید چو آبست موج موج وز نوس پشت ابر چو چرغ است رنگ رنگ. خسروانی. زمانه شد از گرد چون پر چرغ جهانجوی بگذشت بر مای و مرغ. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2201). سپاه انجمن کرد بر مای و مرغ سیه گشت خورشید چون پر چرغ. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2414). بیاورد باید همی یوز و باز همان چرغ وشاهین گردنفراز. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 3153). ز شاهین و چرغ آسمان بسته ابر رمان از غو طبل بازان هژبر. اسدی. ز میغ روان چرخ چون پر چرغ پرآواز رامشگراز مرغ مرغ. اسدی. طعمه شیر کی شود راسو مستۀ چرغ کی شود عصفور. مسعودسعد. چون باز و چرغ چرخ همی داردم به بند گر در حذر غرابم و در رهبری صبا. مسعودسعد. از آن خجسته و شاه اسپرغم هر دو شدند یکی چو دیدۀ چرغ و یکی چو چنگ عقاب. مسعودسعد. چرغان بسرچنگ درآورده تذروان تسبیح شده از دهن مرغ مرآنرا. سنائی. در مرغ همچو چرغ به چنگالان میکاود وجغاره نمی یابد. سوزنی. قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان چرغ عنقاوار متواری شود از بیم قاز. سوزنی. گلۀ آهو دیدیم سگان و چرغ و باز برگماشتیم، این آهوان برفتند و بر پشته ای شدند، پس بزیر آمدند، دگرباره سگان آهنگ کردند وسر بدنبال ایشان درنهادند، دگرباره بآن پشته گریختند، سگان بجانبی گریختند و چرغان بجانبی. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 316). رجوع به چرخ شود
جانوریست شکاری مشهور و معروف، از جنس سیاه چشم، و عربی آن ’صقر’ است. (برهان). نام جانوریست پرنده که شکاریی است مشهور. (جهانگیری). مرغی است شکاری. (انجمن آرا) (آنندراج). پرندۀ شکاری از جنس سیاه چشم و ’صقر’ معرب آنست. (ناظم الاطباء). اسم قسمی از پرندگان شکاریست که نام عربیش صقر است. (فرهنگ نظام). چرخ. پرنده ای شکاری از نوع شاهین و شاهباز. شاهین. باز. باشه. نوعی مرغ شکاری. زمج. اَجدَل. اَخطَب. صقر (ص َ / ص ُ) .عُلاّم. قُطامی ّ. نَهشَل. (منتهی الارب) : از باد روی خوید چو آبست موج موج وز نوس پشت ابر چو چرغ است رنگ رنگ. خسروانی. زمانه شد از گرد چون پر چرغ جهانجوی بگذشت بر مای و مرغ. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2201). سپاه انجمن کرد بر مای و مرغ سیه گشت خورشید چون پر چرغ. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2414). بیاورد باید همی یوز و باز همان چرغ وشاهین گردنفراز. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 3153). ز شاهین و چرغ آسمان بسته ابر رمان از غو طبل ِ بازان هژبر. اسدی. ز میغ روان چرخ چون پر چرغ پرآواز رامشگراز مرغ مرغ. اسدی. طعمه شیر کی شود راسو مستۀ چرغ کی شود عصفور. مسعودسعد. چون باز و چرغ چرخ همی داردم به بند گر در حذر غرابم و در رهبری صبا. مسعودسعد. از آن خجسته و شاه اسپرغم هر دو شدند یکی چو دیدۀ چرغ و یکی چو چنگ عقاب. مسعودسعد. چرغان بسرچنگ درآورده تذروان تسبیح شده از دهن مرغ مرآنرا. سنائی. در مرغ همچو چرغ به چنگالان میکاود وجغاره نمی یابد. سوزنی. قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان چرغ عنقاوار متواری شود از بیم قاز. سوزنی. گلۀ آهو دیدیم سگان و چرغ و باز برگماشتیم، این آهوان برفتند و بر پشته ای شدند، پس بزیر آمدند، دگرباره سگان آهنگ کردند وسر بدنبال ایشان درنهادند، دگرباره بآن پشته گریختند، سگان بجانبی گریختند و چرغان بجانبی. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 316). رجوع به چرخ شود
قریۀ بزرگی نزدیک بخارا که عده ای از دانشمندان بدانجا منسوبند. صاحب معجم البلدان ذیل لغت ’شرغ’ نویسد: ’وهو تعریب ’چرغ’ و هی قریه کبیره قرب بخارا ینسب الیها قوم من اهل العلم قدیماً و جدیداً’. (معجم البلدان) : دیگر شخصی بود از چرغ بخارا که او را علوی چرغی گفتندی...او را در بارگاه حاضر کردند. (از تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 ص 179)
قریۀ بزرگی نزدیک بخارا که عده ای از دانشمندان بدانجا منسوبند. صاحب معجم البلدان ذیل لغت ’شرغ’ نویسد: ’وهو تعریب ’چرغ’ و هی قریه کبیره قرب بخارا ینسب الیها قوم من اهل العلم قدیماً و جدیداً’. (معجم البلدان) : دیگر شخصی بود از چرغ بخارا که او را علوی چرغی گفتندی...او را در بارگاه حاضر کردند. (از تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 ص 179)
پرنده ایست شکاری از رده شکاریان روزانه جزو راسته عقابها که حثه اش از باز و حتی از کلاغ معمول نیز کوچکتر است. استخوان تارس پای این پرنده بلند و قوی و نیروی پنجه هایش متوسط و بالها و پرهای دمش طویل است. چرغ برنگهای خاکستری بالکه های سیاه و سفید دیده میشود چرخ صقر
پرنده ایست شکاری از رده شکاریان روزانه جزو راسته عقابها که حثه اش از باز و حتی از کلاغ معمول نیز کوچکتر است. استخوان تارس پای این پرنده بلند و قوی و نیروی پنجه هایش متوسط و بالها و پرهای دمش طویل است. چرغ برنگهای خاکستری بالکه های سیاه و سفید دیده میشود چرخ صقر
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، بارتنگ، لسان الحمل، جرغول، جرغون، خرغول
بارهَنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زَبان بَرّه، بارتَنگ، لِسانُ الحَمَل، جَرغول، جَرغون، خَرغول
مهری و طغرایی باشد که بر فرمان ها کنند و نویسند. (برهان). بمعنی مهری که بر طغرا نهند، همانا ترکی است. (انجمن آرا) (آنندراج). مهری باشد که بر طغرا نهند. (جهانگیری). صحه و طغرا و مهر پادشاهی که بر فرمانها گذارند. (ناظم الاطباء)
مهری و طغرایی باشد که بر فرمان ها کنند و نویسند. (برهان). بمعنی مهری که بر طغرا نهند، همانا ترکی است. (انجمن آرا) (آنندراج). مهری باشد که بر طغرا نهند. (جهانگیری). صحه و طغرا و مهر پادشاهی که بر فرمانها گذارند. (ناظم الاطباء)
چراغ. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به چرغنده شود، چرغدان و چراغپایه باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) ، رودۀ گوسفند را نیز گویند که با گوشت و مصالح پر کرده باشند. (برهان). رودۀ گوسفند بود که آنرا بگوشت پر کرده باشند. (جهانگیری). رودۀ گوسفند که بگوشت پخته پرکرده باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). مخفف جگرآغند است. (انجمن آرا) (آنندراج). رودۀ گوسفند که از مصالح پر کرده باشند. (ناظم الاطباء). جرغند. جگرآگند. عصیب. چرب رود. چرب روده. رجوع به چرغنده و جرغند شود
چراغ. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به چرغنده شود، چرغدان و چراغپایه باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) ، رودۀ گوسفند را نیز گویند که با گوشت و مصالح پر کرده باشند. (برهان). رودۀ گوسفند بود که آنرا بگوشت پر کرده باشند. (جهانگیری). رودۀ گوسفند که بگوشت پخته پرکرده باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). مخفف جگرآغند است. (انجمن آرا) (آنندراج). رودۀ گوسفند که از مصالح پر کرده باشند. (ناظم الاطباء). جرغند. جگرآگند. عصیب. چرب رود. چرب روده. رجوع به چرغنده و جرغند شود
بمعنی چرغند است، که چراغ باشد. (برهان). چراغ. (انجمن آرا) (آنندراج) ، چرغند. که چرغدان و چراغپایه باشد. (برهان). چراغپایه. (جهانگیری) ، رودۀ گوسفند بگوشت و مصالح آکنده را نیز گویند. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا). رجوع به چرغند شود
بمعنی چرغند است، که چراغ باشد. (برهان). چراغ. (انجمن آرا) (آنندراج) ، چرغند. که چرغدان و چراغپایه باشد. (برهان). چراغپایه. (جهانگیری) ، رودۀ گوسفند بگوشت و مصالح آکنده را نیز گویند. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا). رجوع به چرغند شود
یکی از مردان مغول. رشیدی مؤلف جامعالتواریخ، نام او را ’جرغوتای’ و ’جیرغوتای’ نیزضبط کرده است و نوشته است امیر قتلغشاه دختر این شخص را به زنی گرفته است. (تاریخ غازانی ص 37 و 38)
یکی از مردان مغول. رشیدی مؤلف جامعالتواریخ، نام او را ’جرغوتای’ و ’جیرغوتای’ نیزضبط کرده است و نوشته است امیر قتلغشاه دختر این شخص را به زنی گرفته است. (تاریخ غازانی ص 37 و 38)
دارویی است که آنرا زبان بره گویند و بعربی ’لسان الحمل’ خوانند. (برهان) (جهانگیری). رستنیی است که آنرا زبان بره و بعربی ’لسان الحمل’ خوانند و چرغون نیز همان است. (از انجمن آرا) (آنندراج). گیاهی دوایی که به تازی ’لسان الحمل’ گویند و تخم آنرا بارتنگ نامند. (ناظم الاطباء). چرغون. خرگوشک. خرغول. زبان بره. رجوع به چرغون و خرگوشک و خرغول شود
دارویی است که آنرا زبان بره گویند و بعربی ’لسان الحمل’ خوانند. (برهان) (جهانگیری). رستنیی است که آنرا زبان بره و بعربی ’لسان الحمل’ خوانند و چرغون نیز همان است. (از انجمن آرا) (آنندراج). گیاهی دوایی که به تازی ’لسان الحمل’ گویند و تخم آنرا بارتنگ نامند. (ناظم الاطباء). چرغون. خرگوشک. خرغول. زبان بره. رجوع به چرغون و خرگوشک و خرغول شود
بمعنی چرغول است که لسان الحمل باشد. (برهان). بمعنی چرغول است. (آنندراج). گیاهی دوائی که بتازی ’لسان الحمل’ گویند و تخم آنرا بارهنگ نامند. (ناظم الاطباء). رجوع به چرغول و خرغول و خرگوشک شود
بمعنی چرغول است که لسان الحمل باشد. (برهان). بمعنی چرغول است. (آنندراج). گیاهی دوائی که بتازی ’لسان الحمل’ گویند و تخم آنرا بارهنگ نامند. (ناظم الاطباء). رجوع به چرغول و خرغول و خرگوشک شود
زخم کارد و شمشیر و غیره جراحت، بریدگی ماده سفید رنگی که از زخم و دمل بیرون آید، ماده تیره رنگ و چربی که بسبب ناشستن تن یا جامه در روی پوست بدن یا لباس ظهر شود شوخ، چرکین کثیف. نان
زخم کارد و شمشیر و غیره جراحت، بریدگی ماده سفید رنگی که از زخم و دمل بیرون آید، ماده تیره رنگ و چربی که بسبب ناشستن تن یا جامه در روی پوست بدن یا لباس ظهر شود شوخ، چرکین کثیف. نان
بارهنگ، گیاهی با ساقه های نازک وبرگ های بیضی شکل، بلندیش تا نیم سانتی متر می رسد، دانه های ریز و لعاب دار دارد که خاصیت نرم کننده و ملین دارد، بارتنگ، خرگوشک
بارهنگ، گیاهی با ساقه های نازک وبرگ های بیضی شکل، بلندیش تا نیم سانتی متر می رسد، دانه های ریز و لعاب دار دارد که خاصیت نرم کننده و ملین دارد، بارتنگ، خرگوشک