عربده و جنگ را گویند. (برهان). تشدد و عربده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). هنگامه و غوغا و عربده و جنگ. (ناظم الاطباء) : مردم سفله بسان گرسنه گربه گاه بنالد بزار و گاه بچرد تاش همی خوار داری و ندهی چیز از تو چو فرزند مهربانت نبرد راست که چیزی بدست کرد و قوی گشت گر تو بوی بنگری چو شیر بغرد. ناصرخسرو (از انجمن آرا)
عربده و جنگ را گویند. (برهان). تشدد و عربده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). هنگامه و غوغا و عربده و جنگ. (ناظم الاطباء) : مردم سفله بسان گرسنه گربه گاه بنالد بزار و گاه بچرد تاش همی خوار داری و ندهی چیز از تو چو فرزند مهربانت نبرد راست که چیزی بدست کرد و قوی گشت گر تو بوی بنگری چو شیر بغرد. ناصرخسرو (از انجمن آرا)
رنگی باشد مایل بسرخی مخصوص به اسب و استر و خر و الاغ. (برهان) (ناظم الاطباء). رنگی باشد بسرخ مایل که مخصوص اسب و استر بود. (جهانگیری). رجوع به چرده و چرته و چرزه شود
رنگی باشد مایل بسرخی مخصوص به اسب و استر و خر و الاغ. (برهان) (ناظم الاطباء). رنگی باشد بسرخ مایل که مخصوص اسب و استر بود. (جهانگیری). رجوع به چرده و چرته و چرزه شود
آستان در خانه را گویند. (برهان) (جهانگیری). آستان در خانه. (ناظم الاطباء) : ابا پیل و از چند مردان مرد که جویند مر گنج را زیر چرد. حکیم زجاجی (از جهانگیری). ، جائی که آستان در را بر آنجا نهند. (برهان) (ناظم الاطباء)
آستان در خانه را گویند. (برهان) (جهانگیری). آستان در خانه. (ناظم الاطباء) : ابا پیل و از چند مردان مرد که جویند مر گنج را زیر چرد. حکیم زجاجی (از جهانگیری). ، جائی که آستان در را بر آنجا نهند. (برهان) (ناظم الاطباء)
به معنی رنگ و لون باشد عموماً. (برهان). رنگ و لون را گویند. (جهانگیری). رنگ و گون و لون. (ناظم الاطباء). رنگ. (فرهنگ نظام). چرته. فام، رنگ بسیاهی مایل را گویند خصوصاً. (برهان) ، پوست بدن و روی آدمی را نیز گفته اند، چنانکه سیه چرده گویند، مراد سیه پوست باشد و مراد سیاه رنگ هم هست. (برهان). بمعنی پوست، و سیاه چرده را به سیاه پوست تعبیر کرده اند. (جهانگیری). بمعنی رنگ، مگر این لفظ با لفظ سیاه مستعمل میشود. (آنندراج). پوست و جلد و روی آدمی: و سیه چرده، سیاه پوست و یا سیاه رنگ. (ناظم الاطباء). یا پوست و فقط با لفظ سیاه ’سیاه چرده’ استعمال میشود. (فرهنگ نظام) : بهرام چوبین... اصلش از ری بود و از ملک زادگان و اسپهبدان ری بود... و بگونه سیاه چرده و ببالا دراز و بتن خشک بود، بدین جهت او را چوبین خواندندی. (ترجمه طبری بلعمی). ببالا دراز و به بینی بزرگ سیه چرده گردی دلیر و سترگ. فردوسی. کی تواند سپیدچرده شدن آنکه کرد ایزدش سیه چرده. سنائی. ز آفتاب و ز مهتاب کرده جامۀ تو بروز سرخ و سپید و بشب سیه چرده. سوزنی. سواد طرۀ توقیع تو بر آتش رنگ سیاه چرده کند مشک را ز محروری. اثیرالدین اخسیکتی (از جهانگیری). سیه چرده ای را کسی زشت خواند جوابی بگفتش که حیران بماند. سعدی. آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست. حافظ. ، اسبی را نیز گویند که بور باشد، یعنی سرخ رنگ باشد. (برهان). کمیت و اسب سرخ تیره رنگ. (ناظم الاطباء). رجوع به چرزه شود، ملخ سیاه. (ناظم الاطباء). و رجوع به سیه چرده و سیاه چرده شود
به معنی رنگ و لون باشد عموماً. (برهان). رنگ و لون را گویند. (جهانگیری). رنگ و گون و لون. (ناظم الاطباء). رنگ. (فرهنگ نظام). چرته. فام، رنگ بسیاهی مایل را گویند خصوصاً. (برهان) ، پوست بدن و روی آدمی را نیز گفته اند، چنانکه سیه چرده گویند، مراد سیه پوست باشد و مراد سیاه رنگ هم هست. (برهان). بمعنی پوست، و سیاه چرده را به سیاه پوست تعبیر کرده اند. (جهانگیری). بمعنی رنگ، مگر این لفظ با لفظ سیاه مستعمل میشود. (آنندراج). پوست و جلد و روی آدمی: و سیه چرده، سیاه پوست و یا سیاه رنگ. (ناظم الاطباء). یا پوست و فقط با لفظ سیاه ’سیاه چرده’ استعمال میشود. (فرهنگ نظام) : بهرام چوبین... اصلش از ری بود و از ملک زادگان و اسپهبدان ری بود... و بگونه سیاه چرده و ببالا دراز و بتن خشک بود، بدین جهت او را چوبین خواندندی. (ترجمه طبری بلعمی). ببالا دراز و به بینی بزرگ سیه چرده گردی دلیر و سترگ. فردوسی. کی تواند سپیدچرده شدن آنکه کرد ایزدش سیه چرده. سنائی. ز آفتاب و ز مهتاب کرده جامۀ تو بروز سرخ و سپید و بشب سیه چرده. سوزنی. سواد طرۀ توقیع تو بر آتش رنگ سیاه چرده کند مشک را ز محروری. اثیرالدین اخسیکتی (از جهانگیری). سیه چرده ای را کسی زشت خواند جوابی بگفتش که حیران بماند. سعدی. آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست. حافظ. ، اسبی را نیز گویند که بور باشد، یعنی سرخ رنگ باشد. (برهان). کمیت و اسب سرخ تیره رنگ. (ناظم الاطباء). رجوع به چرزه شود، ملخ سیاه. (ناظم الاطباء). و رجوع به سیه چرده و سیاه چرده شود
یکی از دهستانهای ششگانه بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال و شمال باختر بکوه وردلان، از طرف خاور و جنوب باختر بدهستان خزل. موقعیت طبیعی کوهستانی است، هوای آبادیهائی که در دامنۀ ارتفاعات کوه وردلان واقعند معتدل و آبادیهائی که در طول جاده مالرو چرداول به بیجنوند واقع شده اند گرمسیر است. آب مشروبی دهستان از چشمه و رودخانه تأمین میشود و محصول عمده آن گندم، جو، حبوبات، برنج و لبنیات میباشد. شغل عمده اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن سیاه چادر و یکنوع شال سفید جهت لباس مردان است. قسمتی از سکنۀ دهستان در زمستان به گرمسیر نی خزل مرز عراق میروند. مرکز بخش در ده شباب از دهستان چرداول میباشد. این دهستان از 28 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده جمعیت آن در حدود 6500 تن است. قراء مهم دهستان عبارتند از: زنجیر، شاسرابله، کلگه بلند نسار و بدرآباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
یکی از دهستانهای ششگانه بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال و شمال باختر بکوه وردلان، از طرف خاور و جنوب باختر بدهستان خزل. موقعیت طبیعی کوهستانی است، هوای آبادیهائی که در دامنۀ ارتفاعات کوه وردلان واقعند معتدل و آبادیهائی که در طول جاده مالرو چرداول به بیجنوند واقع شده اند گرمسیر است. آب مشروبی دهستان از چشمه و رودخانه تأمین میشود و محصول عمده آن گندم، جو، حبوبات، برنج و لبنیات میباشد. شغل عمده اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن سیاه چادر و یکنوع شال سفید جهت لباس مردان است. قسمتی از سکنۀ دهستان در زمستان به گرمسیر نی خزل مرز عراق میروند. مرکز بخش در ده شباب از دهستان چرداول میباشد. این دهستان از 28 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده جمعیت آن در حدود 6500 تن است. قراء مهم دهستان عبارتند از: زنجیر، شاسرابله، کلگه بلند نسار و بدرآباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
زخم کارد و شمشیر و غیره جراحت، بریدگی ماده سفید رنگی که از زخم و دمل بیرون آید، ماده تیره رنگ و چربی که بسبب ناشستن تن یا جامه در روی پوست بدن یا لباس ظهر شود شوخ، چرکین کثیف. نان
زخم کارد و شمشیر و غیره جراحت، بریدگی ماده سفید رنگی که از زخم و دمل بیرون آید، ماده تیره رنگ و چربی که بسبب ناشستن تن یا جامه در روی پوست بدن یا لباس ظهر شود شوخ، چرکین کثیف. نان
پرنده ایست شکاری از رده شکاریان روزانه جزو راسته عقابها که حثه اش از باز و حتی از کلاغ معمول نیز کوچکتر است. استخوان تارس پای این پرنده بلند و قوی و نیروی پنجه هایش متوسط و بالها و پرهای دمش طویل است. چرغ برنگهای خاکستری بالکه های سیاه و سفید دیده میشود چرخ صقر
پرنده ایست شکاری از رده شکاریان روزانه جزو راسته عقابها که حثه اش از باز و حتی از کلاغ معمول نیز کوچکتر است. استخوان تارس پای این پرنده بلند و قوی و نیروی پنجه هایش متوسط و بالها و پرهای دمش طویل است. چرغ برنگهای خاکستری بالکه های سیاه و سفید دیده میشود چرخ صقر