جدول جو
جدول جو

معنی چرخشت - جستجوی لغت در جدول جو

چرخشت
چرخی که با آن آب انگور بگیرند، ظرفی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود و در خم بریزند برای ساختن شراب، جاست، سپار، برای مثال آنگه به یکی چرخشت اندر فکندشان / بر پشت لگد بیست هزاران بزندشان (منوچهری - ۱۵۵)
تصویری از چرخشت
تصویر چرخشت
فرهنگ فارسی عمید
چرخشت
(چَ خُ / خَ)
آنجای که انگور برای شراب بپالاید. (فرهنگ اسدی). بر وزن و معنی چرخست باشد و آن چرخی و حوضی باشد که انگور در آن ریزند و بمالند تا شیرۀ آن برآید. (برهان). چرس باشد. (نسخه ای از فرهنگ اسدی). حوضی که انگور در آن ریزند و بپای مالند تا شیرۀ آن گرفته شود و آنرا ’چرس’ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). چرخ. چروخ (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). جائی حوض مانند که انگور در آن ریزند و با پای بکوبند تا آب انگور گرفته شود:
این کارد نه از بهر ستمکاران کردند
انگور نه از بهر نبیذ است بچرخشت.
رودکی (از فرهنگ اسدی).
من سرد نیابم که مرا زآتش هجران
آتش کده گشته است دل و دیده چوچرخشت.
عسجدی (از انجمن آرا).
دو چشم من چو دو چرخست کرد فرقت دوست
دو دیده همچو بچرخشت زیر پای انگور. فرخی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال).
بچرخشت اندر اندازی نگونم
زپشت و گردن مزدور و ناطور.
منوچهری.
روز دگر آنگهی بناوه و پشته
در بن چرخشتشان بمالد حمال.
منوچهری.
آنگه بیکی چرخشت اندر فکندشان
بر پشت لگد بیست هزاران بزندشان.
منوچهری.
کشیده سر شاخ میوه به خاک
رسیده بچرخشت میوه ز تاک.
اسدی.
شده خوشه پالوده سر تابدم
ز چرخشت شیرش شده سوی خم.
نظامی.
، چرخی که بدان شیرۀ انگور بگیرند. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). منگنه و چرخست که بدان روغن و شیرۀ انگور و جز آن گیرند. (ناظم الاطباء). رجوع به چرخ و چرخست و چروخ و چرخچه شود
لغت نامه دهخدا
چرخشت
چرخی که در آن انگور گیرند، حوضی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا شیره آن برآید، آلتی که درآن انگور ریزند و با منگنه شیره آن را گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
چرخشت
((چَ خُ))
چرخی که با آن آب انگور گیرند، حوضی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود
تصویری از چرخشت
تصویر چرخشت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ خُ / خَ تَ / تِ)
دستگاهی شبیه منگنه از چوب، که میوه هایی از قبیل انگور و غیره را میفشرد و آب آنها را میگیرد. (شعوری ج 1 ص 349)
لغت نامه دهخدا
(چَ خُ / خَ تَ)
چرخشت کوچک. دستگاهی فلزی یا چوبی که بوسیلۀ آن آب انگور یا میوه های دیگر گرفته شود. چروخچه (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). چرخشته. رجوع به چرخشت و چرخشته و چروخچه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ خُ / خَ)
چرخی باشد که بدان شیرۀ انگور و نیشکر گیرند. (برهان). منگنه و چرخی که بدان شیرۀ انگورو نیشکر گیرند. (ناظم الاطباء) ، حوضی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا شیرۀ آن برآید. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به چرخ و چرخشت شود
لغت نامه دهخدا
(خَ خُ)
جایی باشد که انگور را در آن ریزند و لگد کنند تا شیرۀ آن برآید. (از برهان قاطع) (آنندراج). مرحوم دهخدا آن را مصحف چرخشت می دانند:
چنان بنیاد ظلم از کشور خویش
بفرمان الهی کرد ببخشت
که بهر عصر کس بر فرق انگور
نیارد زد لگد در هیچ خرخشت.
شمس فخری
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع طبس مسنا و از محال قاینات است که قدیم النسق میباشد و از آب قنات مشروب میشود’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 219)
لغت نامه دهخدا
چرخی که در آن انگور گیرند، حوضی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا شیره آن برآید، آلتی که درآن انگور ریزند و با منگنه شیره آن را گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
دور، دوران، گردش، تغییرجهت، تغییرموضع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دورانی، گردشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
تناوبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
Circling, Circulation, Gyration, Rotation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
en cercle, circulation, rotation, (FR) rotation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
محل زایمان زائو در خانه که به روش قدیمی انجام پذیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
סובב , מחזור , סיבוב , סיבוב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
گھومنا , گردش , گردش
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
ঘুরানো , সঞ্চালন , ঘূর্ণন , ঘূর্ণন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
kuzunguka, mzunguko, (SW) mzunguko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
dönen, dolaşım, dönüş, (TR) dönüş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
원을 그리는 , 순환 , 회전 , 회전
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
円を描く , 循環 , 回転 , 回転
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
berputar, sirkulasi, putaran, (ID) rotasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
घेरना , संचलन , घुमाव , घुमाव
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
круговой , циркуляция , вращение , вращение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
หมุน , การหมุนเวียน , การหมุน , การหมุน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
cirkelend, circulatie, rotatie, (NL) rotatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
girando, circulación, giro, (ES) rotación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
circolare, circolazione, rotazione, (IT) rotazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
环绕的 , 循环 , 旋转 , 旋转
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
okrężny, cyrkulacja, obrót, (PL) rotacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
обертальний , циркуляція , обертання , обертання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
kreisend, Zirkulation, Drehung, (DE) Rotation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
girando, circulação, rotação, (PT) rotação
دیکشنری فارسی به پرتغالی