جدول جو
جدول جو

معنی چرخش - جستجوی لغت در جدول جو

چرخش
دور، دوران، گردش، تغییرجهت، تغییرموضع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چرخش
تناوبٌ
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به عربی
چرخش
Circling, Circulation, Gyration, Rotation
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چرخش
en cercle, circulation, rotation, (FR) rotation
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چرخش
円を描く , 循環 , 回転 , 回転
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به ژاپنی
چرخش
kreisend, Zirkulation, Drehung, (DE) Rotation
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به آلمانی
چرخش
обертальний , циркуляція , обертання , обертання
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به اوکراینی
چرخش
okrężny, cyrkulacja, obrót, (PL) rotacja
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به لهستانی
چرخش
环绕的 , 循环 , 旋转 , 旋转
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به چینی
چرخش
girando, circulação, rotação, (PT) rotação
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به پرتغالی
چرخش
circolare, circolazione, rotazione, (IT) rotazione
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
چرخش
girando, circulación, giro, (ES) rotación
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
چرخش
cirkelend, circulatie, rotatie, (NL) rotatie
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به هلندی
چرخش
원을 그리는 , 순환 , 회전 , 회전
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به کره ای
چرخش
หมุน , การหมุนเวียน , การหมุน , การหมุน
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به تایلندی
چرخش
berputar, sirkulasi, putaran, (ID) rotasi
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
چرخش
घेरना , संचलन , घुमाव , घुमाव
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به هندی
چرخش
סובב , מחזור , סיבוב , סיבוב
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به عبری
چرخش
گھومنا , گردش , گردش
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به اردو
چرخش
ঘুরানো , সঞ্চালন , ঘূর্ণন , ঘূর্ণন
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به بنگالی
چرخش
kuzunguka, mzunguko, (SW) mzunguko
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به سواحیلی
چرخش
круговой , циркуляция , вращение , вращение
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به روسی
چرخش
dönen, dolaşım, dönüş, (TR) dönüş
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرخشت
تصویر چرخشت
چرخی که با آن آب انگور بگیرند، ظرفی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود و در خم بریزند برای ساختن شراب، جاست، سپار، برای مثال آنگه به یکی چرخشت اندر فکندشان / بر پشت لگد بیست هزاران بزندشان (منوچهری - ۱۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
(چَ خُ / خَ)
آنجای که انگور برای شراب بپالاید. (فرهنگ اسدی). بر وزن و معنی چرخست باشد و آن چرخی و حوضی باشد که انگور در آن ریزند و بمالند تا شیرۀ آن برآید. (برهان). چرس باشد. (نسخه ای از فرهنگ اسدی). حوضی که انگور در آن ریزند و بپای مالند تا شیرۀ آن گرفته شود و آنرا ’چرس’ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). چرخ. چروخ (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). جائی حوض مانند که انگور در آن ریزند و با پای بکوبند تا آب انگور گرفته شود:
این کارد نه از بهر ستمکاران کردند
انگور نه از بهر نبیذ است بچرخشت.
رودکی (از فرهنگ اسدی).
من سرد نیابم که مرا زآتش هجران
آتش کده گشته است دل و دیده چوچرخشت.
عسجدی (از انجمن آرا).
دو چشم من چو دو چرخست کرد فرقت دوست
دو دیده همچو بچرخشت زیر پای انگور. فرخی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال).
بچرخشت اندر اندازی نگونم
زپشت و گردن مزدور و ناطور.
منوچهری.
روز دگر آنگهی بناوه و پشته
در بن چرخشتشان بمالد حمال.
منوچهری.
آنگه بیکی چرخشت اندر فکندشان
بر پشت لگد بیست هزاران بزندشان.
منوچهری.
کشیده سر شاخ میوه به خاک
رسیده بچرخشت میوه ز تاک.
اسدی.
شده خوشه پالوده سر تابدم
ز چرخشت شیرش شده سوی خم.
نظامی.
، چرخی که بدان شیرۀ انگور بگیرند. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). منگنه و چرخست که بدان روغن و شیرۀ انگور و جز آن گیرند. (ناظم الاطباء). رجوع به چرخ و چرخست و چروخ و چرخچه شود
لغت نامه دهخدا
مدور مانند چرخ گرد مثل چرخ، هر چیز که بچرخد، جامه نازک ابریشمی، نوعی از اطلس، هر چیز که آنرا استادان ریخته گر و مسگر چرخ کرده باشند، مستراح ادبخانه
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره سماقیان که شبیه درخت سنجد تلخ است و در جنوب ایران (بندر عباس و چاه بهار) کشت میشود و از هندوستان وارد ایران شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرخش
تصویر ذرخش
برق روشنی، برق آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخش
تصویر درخش
روشنی، تابش، فروغ، تابندگی، شعشعه، پرتو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخش
تصویر ارخش
خورشید آفتاب هور هورخش
فرهنگ لغت هوشیار
چرخی که در آن انگور گیرند، حوضی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا شیره آن برآید، آلتی که درآن انگور ریزند و با منگنه شیره آن را گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخشت
تصویر چرخشت
((چَ خُ))
چرخی که با آن آب انگور گیرند، حوضی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرخه
تصویر چرخه
دوره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درخش
تصویر درخش
جرقه، برق
فرهنگ واژه فارسی سره
دورانی، گردشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد