جدول جو
جدول جو

معنی چراغکشانی - جستجوی لغت در جدول جو

چراغکشانی
(چَ / چِ کُ)
عمل قبیح و کردار زشت. (ناظم الاطباء). کار قوم معروفی که بعمل شنیع شهرت دارند:
تا دست فاسقی بغلط پای گیردش
هر شب کند چراغکشانی برادرت.
شفائی (ازآنندراج).
، چراغ کشی. چراغ خاموش کنی. رجوع به چراغ کش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چراغ کشانی
تصویر چراغ کشانی
کسی را با چراغ همراهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ راغْ)
چراغانی. چراغبانی. چراغان. چراغبارانی. چراغونی. آئین بستن کوی و برزن شهر در جشنها و چراغ بسیار روشن کردن. رجوع به چراغان و چراغانی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
در تداول عوام، چراغانی. چراغبارانی. چراغونی. رجوع به چراغانی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
چراغان. چراغوانی. چراغبانی. آئین بستن کوی و برزن شهر و چراغ بسیار روشن کردن در جشن ها وعروسی ها. جشن و شادی. چراغونی. چراغبارانی. چراغبارونی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چراغانی
تصویر چراغانی
جشن، آئین بستن کوی و برزن و شهر و چراغ بسیار روشن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چراغانی
تصویر چراغانی
((چِ))
منسوب به چراغان، چراغ های بسیاری که در جشن ها و عروسی ها روشن کنند، مجلس شادمانی که در آن چراغ های بسیار روشن کنند
فرهنگ فارسی معین
آذین بندی، جشن، چراغان
فرهنگ واژه مترادف متضاد