معنی چراغ کشانی - فرهنگ فارسی عمید
معنی چراغ کشانی
چراغ کشانی
کسی را با چراغ همراهی کردن
تصویر چراغ کشانی
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با چراغ کشانی
چراغکشانی
چراغکشانی
عمل قبیح و کردار زشت. (ناظم الاطباء). کار قوم معروفی که بعمل شنیع شهرت دارند: تا دست فاسقی بغلط پای گیردش هر شب کند چراغکشانی برادرت. شفائی (ازآنندراج). ، چراغ کشی. چراغ خاموش کنی. رجوع به چراغ کش شود
لغت نامه دهخدا
چراغ کشتن
چراغ کشتن
چراغ خاموش کردن. اطفای چراغ کردن. چراغ نشاندن. چراغ گل کردن. چراغ پف کردن. خاموش کردن چراغ. (ناظم الاطباء) : کشتم بباد سرد چراغ فلک چنانک بوی چراغ کشته شنیدم بصبحگاه. خاقانی. چراغ کیان کشته شد کاش من بمرگش چراغ فلک کشتمی. خاقانی. باد دریغ در دلم کشت چراغ زندگی بوی چراغ کشته شد سوی هوای آسمان. خاقانی. رجوع به چراغ خاموش کردن شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.