هم منزل و کسی که با دیگری در یک خانه منزل کند و کسی که با دیگری در یک زمان فرودآید. (ناظم الاطباء) : هو مرازنه، مخاله. (متن اللغه). محاله. (منتهی الارب). نعت فاعلی است از مرازنه. رجوع به مرازنه شود
هم منزل و کسی که با دیگری در یک خانه منزل کند و کسی که با دیگری در یک زمان فرودآید. (ناظم الاطباء) : هو مرازنه، مخاله. (متن اللغه). محاله. (منتهی الارب). نعت فاعلی است از مرازنه. رجوع به مرازنه شود
در حال چریدن. در حال چرا کردن. چراکنان: همی گفت زندان و بند گران کشیدم بسی ناچمان و چران. فردوسی. چران داشتی از دورویه دهن نبدبر تنش راه بیرون شدن. فردوسی. همی خورد و اسبش چمان و چران پلاشان فکنده به بازو کمان. فردوسی. بزی همچنان سالهای دراز دنان و دمان و چمان و چران. منوچهری
در حال چریدن. در حال چرا کردن. چراکنان: همی گفت زندان و بند گران کشیدم بسی ناچمان و چران. فردوسی. چران داشتی از دورویه دهن نبدبر تنش راه بیرون شدن. فردوسی. همی خورد و اسبش چمان و چران پلاشان فکنده به بازو کمان. فردوسی. بزی همچنان سالهای دراز دنان و دمان و چمان و چران. منوچهری
مخفف چراننده. کسی که حیوانات را میچراند و در چراگاه و علفزار گردش میدهد، مانند گوسپندچران و گاوچران. (ناظم الاطباء). چراننده در کلماتی از قبیل: گاوچران، خرچران، خوک چران و غیره. - امثال: زینب غازچران. ، تغذیه کننده و بهره برنده در کلمات مرکب سورچران، چشم چران
مخفف چراننده. کسی که حیوانات را میچراند و در چراگاه و علفزار گردش میدهد، مانند گوسپندچران و گاوچران. (ناظم الاطباء). چراننده در کلماتی از قبیل: گاوچران، خرچران، خوک چران و غیره. - امثال: زینب ِ غازچران. ، تغذیه کننده و بهره برنده در کلمات مرکب سورچران، چشم چران
دهی جزء دهستان پره سرطالشدولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش که در 11هزارگزی شمال باختر رضوانده و 2هزارگزی باختر راه شوسۀ انزلی به آستارا واقع شده است. جلگه و مرطوبست و 179 تن سکنه دارد. آبش از دنیاچال، محصول برنج و لبنیات، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان پره سرطالشدولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش که در 11هزارگزی شمال باختر رضوانده و 2هزارگزی باختر راه شوسۀ انزلی به آستارا واقع شده است. جلگه و مرطوبست و 179 تن سکنه دارد. آبش از دنیاچال، محصول برنج و لبنیات، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)