- چراخوار
- چراگاه، مرتع
معنی چراخوار - جستجوی لغت در جدول جو
- چراخوار
- چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، چرازار، سبزه زار، چرام، مسارح، چراجای، چرامین، چراخور
برای مثال چراخوار شد مرگ و ما چون چرا / به جان خوردنش نیست چون و چرا (اسدی - ۴۰۱)
- چراخوار ((چَ خا))
- چراگاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چراگاه چرا خور
چراخوار
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، چرازار، سبزه زار، چرام، مسارح، چراجای، چرامین، چراخوٰار، برای مثال خرسند شدی به خور ز گیتی / زیرا تو خری جهان چراخور (ناصرخسرو - ۹۳) ، حیوان چرنده و خورندۀ علف
آنکه بسیار خورد پر خور
احضار
سود خوار، زیادتی خوار، کسی که در داد و ستد ربا میگیرد
جا چراغی که از شیشه سازند و چراغ را در آن گذارند تا باد آنرا خاموش نکند چراغ بره
جا چراغی که از شیشه سازند و چراغ را در آن گذارند تا باد آنرا خاموش نکند چراغ بره
کرمی است که چوب و پشمینه و پلاس را بخورد و ضایع سازد ارضه
آتشخوار نبوم به بر مغانمغرور - آتشخواری ز آب انگور (خاقانی)
میخواره باده گساری میخواره می پرست. میخواره می پرست. میخواره می پرست
مانند چراغ، چراغ مانند
کسی که سود پول می گیرد، نزول خور
خورندۀ درد، دردمند، فقیر، مستمند
خواربار، مواد اولیه برای تهیۀ خوراک انسان
کسی که درد شراب را بخورد، دردآشام، خورندۀ درد
گیاه خوار: خورد مر گیاخوار را آدمی در آردش در پیکر مردمی، علفزار کشتزار چراگاه: آنجا زمستان سخت باشد در شهر شدندی و تابستان بصحرا و گیاخوار ها جای گرفتندی
آنکه مارخورد: درویش مار خوار، گاو کوهی گوزن
((چِ رِ))
فرهنگ فارسی معین
قندیل، جاچراغی از جنس شیشه که چراغ را در آن گذارند تا باد آن را خاموش نکند، چراغ بره
گیاه خوار، هر جانوری که انرژی مورد نیاز خود را با مصرف گیاهان به دست آورد، خورندۀ گیاه، علف خوار
ویژگی کسی که مار می خورد، کنایه از صفتی توهین آمیز برای اعراب
مناسبت
شریک
فراخ و نرم رو، اسب لایق راه
ویژگی اسب یا استر خوش راه و تندرو
کسی که بسیار غذا بخورد، بسیار خوار، شکم پرست
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، سازوار، محقوق، اندرخور، فرزام، ارزانی، مناسب، شایان، مستحقّ، صالح، شایگان، خورند، باب، بابت، خورا
مناسب، اندازه، تناسب
مناسب، اندازه، تناسب
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، سبزه زار، چرام، مسارح، چراجای، چرامین، چراخوٰار، چراخور
لایق و شایسته و سزاوار