علف خوردن حیوانات علف خوار در چراگاه، چریدن، برای مثال نفس خرگوشت به صحرا در چرا / تو به قعر این چه چون و چرا (مولوی - ۹۰) چرا دادن: به چرا بردن چرا داشتن: علف خوردن حیوانات علف خوار در چراگاه، چرا کردن
علف خوردن حیوانات علف خوار در چراگاه، چریدن، برای مِثال نَفْس خرگوشت به صحرا در چَرا / تو به قعر این چهِ چون و چِرا (مولوی - ۹۰) چرا دادن: به چرا بردن چرا داشتن: علف خوردن حیوانات علف خوار در چراگاه، چرا کردن
کلمۀ استفهام برای پرسش از مکان، کدام محل؟، برای مثال صلاح کار کجا و من خراب کجا / ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا (حافظ - ۲۰) به معنای استفهام انکاری به کار می رود، چه زمانی؟، به صورت مکرر برای بیان دوری دو چیز به کار می رود، جا، مکان، برای مثال آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش (حافظ - ۵۶۰) چگونه، چطور، برای مثال مگو که دهر کجا خون خورد که نیست دهانش / ببین به پشه که زوبین زن است و نیست کیا (خاقانی - ۸) (حرف) که، برای مثال کسی را کجا چون تو کهتر بود / ز دشمن بترسد سبک سر بود (فردوسی۲ - ۲/۱۰۷۵) (حرف، قید) زیرا، برای مثال بر افراسیاب این سخن مرگ بود / کجا پشت خویش او بدیشان نمود (فردوسی - ۴/۲۲۳) ، (حرف، قید) چنان که، برای مثال چنان کرد باغ و لب جویبار / کجا موج خیزد ز دریای قار (فردوسی - ۳/۳۰۴) چه، برای مثال به هومان بگفت آن کجا رفته بود / سخن هر چه رستم بدو گفته بود (فردوسی - ۲/۱۸۳)
کلمۀ استفهام برای پرسش از مکان، کدام محل؟، برای مِثال صلاح کار کجا و من خراب کجا / ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا (حافظ - ۲۰) به معنای استفهام انکاری به کار می رود، چه زمانی؟، به صورت مکرر برای بیان دوری دو چیز به کار می رود، جا، مکان، برای مِثال آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش (حافظ - ۵۶۰) چگونه، چطور، برای مِثال مگو که دهر کجا خون خورَد که نیست دهانش / ببین به پشه که زوبین زن است و نیست کیا (خاقانی - ۸) (حرف) که، برای مِثال کسی را کجا چون تو کهتر بُوَد / ز دشمن بترسد سبک سر بُوَد (فردوسی۲ - ۲/۱۰۷۵) (حرف، قید) زیرا، برای مِثال بر افراسیاب این سخن مرگ بود / کجا پشت خویش او بدیشان نمود (فردوسی - ۴/۲۲۳) ، (حرف، قید) چنان که، برای مِثال چنان کرد باغ و لب جویبار / کجا موج خیزد ز دریای قار (فردوسی - ۳/۳۰۴) چه، برای مِثال به هومان بگفت آن کجا رفته بود / سخن هر چه رستم بدو گفته بود (فردوسی - ۲/۱۸۳)
بیم خوف بیم مقابل رجا: (بعد از آن گفتند ای بابا بما شاه پیغامی فرستاد ازوجا) (مثنوی) (تا نباشد هیچ محسن بی وجا تا نباشد هیچ خاین بی رجا) (مثنوی) آنچه که درآن خیر و نفعی نباشد مانند چاه بدون آب. ضربتی که با کارد یا دست بعضوی از بدن زنند، کوبیدن خصیه حیوان است بحدی که شهوت جماع وی برطرف گردد
بیم خوف بیم مقابل رجا: (بعد از آن گفتند ای بابا بما شاه پیغامی فرستاد ازوجا) (مثنوی) (تا نباشد هیچ محسن بی وجا تا نباشد هیچ خاین بی رجا) (مثنوی) آنچه که درآن خیر و نفعی نباشد مانند چاه بدون آب. ضربتی که با کارد یا دست بعضوی از بدن زنند، کوبیدن خصیه حیوان است بحدی که شهوت جماع وی برطرف گردد