جدول جو
جدول جو

معنی چجا - جستجوی لغت در جدول جو

چجا
از روستاهای علی آبادکتول، از مراتع واقع در الستان علی آباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چیا
تصویر چیا
(پسرانه)
کوهستان، کوه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رجا
تصویر رجا
(پسرانه)
امیدواری، امید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تجا
تصویر تجا
تیز، تند و تیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرا
تصویر چرا
کلمۀ تعلیل و پرسش، برای چه، به چه جهت؟ مثلاً چرا این کار را کردی؟، (شبه جمله، قید) بلی، آری (در جواب پرسش منفی) مثلاً تو با ما نمی آیی؟ چرا؟
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجا
تصویر وجا
بیم، ترس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجا
تصویر رجا
حالتی در سالک که باعث می شود به لطف خداوند امیدوار شود، امیدوار بودن، امیدواری، امید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجا
تصویر هجا
کوچک ترین واحد زبان شامل صامت و مصوت، بدگویی کردن، بدی کسی را گفتن، معایب کسی را شمردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرا
تصویر چرا
علف خوردن حیوانات علف خوار در چراگاه، چریدن، برای مثال نفس خرگوشت به صحرا در چرا / تو به قعر این چه چون و چرا (مولوی - ۹۰)
چرا دادن: به چرا بردن
چرا داشتن: علف خوردن حیوانات علف خوار در چراگاه، چرا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کجا
تصویر کجا
کلمۀ استفهام برای پرسش از مکان، کدام محل؟، برای مثال صلاح کار کجا و من خراب کجا / ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا (حافظ - ۲۰)
به معنای استفهام انکاری به کار می رود، چه زمانی؟،
به صورت مکرر برای بیان دوری دو چیز به کار می رود،
جا، مکان، برای مثال آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش (حافظ - ۵۶۰) چگونه، چطور، برای مثال مگو که دهر کجا خون خورد که نیست دهانش / ببین به پشه که زوبین زن است و نیست کیا (خاقانی - ۸)
(حرف) که، برای مثال کسی را کجا چون تو کهتر بود / ز دشمن بترسد سبک سر بود (فردوسی۲ - ۲/۱۰۷۵) (حرف، قید) زیرا، برای مثال بر افراسیاب این سخن مرگ بود / کجا پشت خویش او بدیشان نمود (فردوسی - ۴/۲۲۳) ،
(حرف، قید) چنان که، برای مثال چنان کرد باغ و لب جویبار / کجا موج خیزد ز دریای قار (فردوسی - ۳/۳۰۴) چه، برای مثال به هومان بگفت آن کجا رفته بود / سخن هر چه رستم بدو گفته بود (فردوسی - ۲/۱۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دجا
تصویر دجا
تاریکی، تیرگی، سیاهی، ظلمت، جای تاریک، پیچیدگی، گمراهی، ناراحتی، افسردگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجا
تصویر سجا
عنوان کتاب و نامه
فرهنگ لغت هوشیار
بقیه انگور و خرما که بر درخت مانده باشد، بناگاه در آمدن بر کسی و گرفتن او را، ناگهانی: مرگ فجاء سکته ریوی
فرهنگ لغت هوشیار
کاری که در موقع مناسب انجام گیرد، شایسته لایق درخور سزاوار. یا بجای... دربارهء... در حق، بعوض
فرهنگ لغت هوشیار
مذمت کردن، مسخره، سرزنش و شمردن معایب کسی و بیان کردن حروف هجاء، دشنام، نکوهش، ضد مدح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجا
تصویر تجا
تند و تیز، برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجا
تصویر لجا
پناهگاه سنگر، زن مرد، رخن بر (رخن ارث)
فرهنگ لغت هوشیار
کدام جا، کدام مکان، کدام محل، ازادات پرسش است و در مقابل سئوال از مکان بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجا
تصویر وجا
بیم خوف بیم مقابل رجا: (بعد از آن گفتند ای بابا بما شاه پیغامی فرستاد ازوجا) (مثنوی) (تا نباشد هیچ محسن بی وجا تا نباشد هیچ خاین بی رجا) (مثنوی) آنچه که درآن خیر و نفعی نباشد مانند چاه بدون آب. ضربتی که با کارد یا دست بعضوی از بدن زنند، کوبیدن خصیه حیوان است بحدی که شهوت جماع وی برطرف گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجا
تصویر شجا
گلوگیر، اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرا
تصویر چرا
چریدن، چرا کردن از برای چه، بچه دلیل بهرچه، بچه علت، بچه سبب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکا
تصویر چکا
جل، نوایی از موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
چهل روزی که مرتاضان چله نشینند، چهل روز ایام نفاس یعنی آن مدت پس از زاییدن که زن نا پاک میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجا
تصویر حجا
کرانه، زی، پناهگاه زیرکی، پرده، اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجا
تصویر رجا
امید، آبستنی دروغین، امیدواری، چشم داشت، توقع، آروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرا
تصویر چرا
((چَ))
چریدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بجا
تصویر بجا
((بِ))
شایسته، لایق، درخور، به موقع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجا
تصویر تجا
((تَ))
تند و تیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرا
تصویر چرا
((چِ))
از ادات استفهام به معنی برای چه ¿
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلا
تصویر چلا
((چِ))
چهله، نک چله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فجا
تصویر فجا
((فِ))
غافلگیر کردن و گرفتن، ناگهانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کجا
تصویر کجا
((کُ))
کلمه ای است دال بر استفهام، چه جا، کدام جا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجا
تصویر وجا
((وَ))
خوف، بیم، مقابل رجا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجا
تصویر هجا
((هِ))
هجی و تقطیع کردن حروف، سیلاب، مقطع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجا
تصویر هجا
واج
فرهنگ واژه فارسی سره