جدول جو
جدول جو

معنی چبسیدن - جستجوی لغت در جدول جو

چبسیدن
(گُ نُ / نِ / نَ دَ)
مقلوب چسبیدن، و آنرا چفسیدن نیز گفته اند، چه ’با’ و ’فا’ بیکدیگر بدل شوند. (انجمن آرا). رجوع به چسبیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
متصل شدن و پیوستن چیزی به چیز دیگر با ماده ای چسبناک، کنایه از چیزی را محکم به دست گرفتن، کنایه از محکم پیوستن به کسی یا چیزی، کنایه از مطلوب و دلپذیر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپسیدن
تصویر چپسیدن
چسبیدن، متصل شدن و پیوستن چیزی به چیز دیگر با ماده ای چسبناک، چیزی را محکم به دست گرفتن، محکم پیوستن به کسی یا چیزی، مطلوب و دلپذیر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبسیدن
تصویر تبسیدن
گرم شدن، بی تاب شدن از شدت گرما
فرهنگ فارسی عمید
(گُ / گَ شُ دَ)
رجوع به چسب و چسپ و چسپیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ / رِ کَ دَ)
تفسیدن است که گرم شدن باشد. (برهان). گرم شدن. (انجمن آرا) (آنندراج). تفسیدن، دارای لبهای ترکیده شدن از شدت گرما، ناتوان و بی آرام گشتن از گرمی هوا. (ناظم الاطباء). رجوع به تاب و تف و تفسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ وَ دَ)
چسبیدن. اعم از آنکه چیزی بچیزی بچسبد یا بدست محکم بگیرند. (برهان). چسبیدن است و آنرا چفسیدن نیز گویند. (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ ضیاء). چسبیدن وملصق گشتن. (ناظم الاطباء). چسبیدن که چفسیدن هم گویند. (یادداشت مؤلف). چسبیدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبسیدن
تصویر تبسیدن
بی تاب شدن از شدت گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوسیدن
تصویر چوسیدن
چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چفسیدن
تصویر چفسیدن
ملصق شدن پیوست، میل کردن منحرف شدن (از راه راست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
اتصال یافتن جسمی به جسمی دیگر که انفصال ان مشکل باشد را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
((چَ دَ))
متصل شدن چیزی به چیز دیگر چنان که جدا کردن آن ها دشوار باشد، چیزی را محکم به دست گرفتن، محکم پیوستن به کسی یا چیزی، میل کردن، متمایل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبسیدن
تصویر تبسیدن
((تَ دَ))
گرم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
التمسك
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
Adhere, Cling, Grip
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
adhérer, s'accrocher, saisir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
להיצמד , להיצמד , לאחוז
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
چمٹنا , چمٹنا , پکڑنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
লেগে থাকা , ধরন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
kushikamana, kushikilia, kushika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
yapışmak, tutmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
붙다 , 달라붙다 , 잡다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
くっつく , しがみつく , 掴む
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
ติด , ติด , จับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
चिपकना , चिपकना , पकड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
menempel, menggenggam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
hechten, vastklampen, grijpen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
adherir, aferrarse, agarrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
aderir, agarrar-se, agarrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
附着 , 紧贴 , 握住
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
przylegać, czepiać się, chwytać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
прилипати , чіплятися , хапати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
haften, sich festhalten, greifen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
прилипать , цепляться , схватывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
aderire, aggrapparsi, afferrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی