جدول جو
جدول جو

معنی چاکران - جستجوی لغت در جدول جو

چاکران
از قراء و بلوک تورا و تونیان از بلوکات و مضافات هرات است، (مرآت البلدان ج 1 ص 72)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاکان
تصویر چاکان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی لاهیجان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادران
تصویر بادران
فرشتۀ حرکت دهندۀ باد، برای مثال آدمی چون کشتی است و بادبان / تا کی آرد باد را آن بادران (مولوی - ۳۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکران
تصویر اکران
پردۀ سینما، نشان دادن فیلم در سینما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاکدان
تصویر خاکدان
جای ریختن خاک یا خاک روبه، برای مثال بیفتد همه رسم جشن سده / شود خاکدان جمله آتشکده (فردوسی۲ - ۲۴۸۹) ، چو در خاکدان لحد خفت مرد / قیامت بیفشاند از موی گرد (سعدی۱ - ۱۸۹) کنایه از دنیا، برای مثال همه زاین خاکدان اندرگذشتند / بدند از خاک، بازان خاک گشتند (ناصرخسرو - لغت نامه - خاکدان) ، خانۀ خاکدان دو در دارد / تا یکی را برد یکی آرد (نظامی۴ - ۷۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاوران
تصویر خاوران
خاور، مشرق، برای مثال هم از خاوران تا در باختر / ز کوه و بیابان و از خشک و تر (فردوسی - ۴/۳۲۷)، در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیکران
تصویر بیکران
بی کرانه، بی پایان، نامحدود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنکران
تصویر بنکران
ته دیگ پلو، غذایی که ته دیگ چسبیده و برشته شده باشد، ته دیگ، برای مثال تا ز بسیاری آن زر نشکهند / بنکرانی پیش آن مهمان نهند (مولوی - مجمع الفرس - بنکران)
فرهنگ فارسی عمید
دهی جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران 27 هزارگزی شمال خاور کرج و 8 هزارگزی خاوری راه شوسۀ کرج بچالوس، کوهستانی و سردسیر با 698 تن سکنه، آب آن از چشمه سار، محصول آنجا غلات، باغات میوه، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گاوداری و کرباس بافی، راه آن ماشین رو است، مزرعۀ چمن زار و مرتع پنج سار جزء این ده است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان اشکور بالا، بخش رودسر (شهرستان لاهیجان) که در 56 هزارگزی جنوب رودسر واقع است و 33 تن سکنه دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان میان دورود است که در بخش مرکزی شهرستان ساری واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دهی است از دهستان ولوبی بخش سوادکوه شهرستان شاهی که در 24هزارگزی باختر پل سفید واقع، زمینش کوهستانی و سردسیر است. در زمستان سکنه ندارد و تابستانها عده ای از اهالی کندیج کلا از بلوک زیر آب برای تعلیف احشام خود به این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو)
لغت نامه دهخدا
عبارت از کان آتشی که گوگرد و نوشادر کانی از آن برآید، (آنندراج)، کنایه از کان لعل و یاقوت، دوم کان آبی که مروارید و مرجان ازوست، سوم کان بادی که نباتاب قیمتی از آن خیزد و چهارم کان خاکی که الماس و زر و نقره از آن پیدا شود، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
کنایه است از فرج. (آنندراج) (غیاث). فرج. (ناظم الاطباء) :
شکر گوئید ای سپاه و چاکران
رسته اید از شهوت و از چاک ران.
مولوی.
، کنایه است از دبر. (آنندراج) (غیاث). دبر. (ناظم الاطبا)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ زَ)
یکی از طبقات چهارگانه زنان در عهد ساسانیان که عنوان خدمتگاری داشتند و ظاهراً کنیزان زرخرید و زنان اسیر جزء این طبقه محسوب میشده اند. مؤلف کتاب ’ایران در زمان ساسانیان’ درباره حقوق قانونی این نوع زنان می نویسد: ’... اما زوجه هائی که عنوان ’چاکرزن’ داشته اند فقط اولاد ذکور آنان در خانوادۀ پدری پذیرفته میشده است’ و جای دیگر مینویسد: ’... چون مردی میمرد و فرزندی بالغ نمیگذاشت که جانشین او شود و ریاست خانواده را بعهده گیرد، صغار میت را بقیم میسپردند و اگر میت توانگر بود بایستی شخصی بعنوان ’پسرخوانده’ قائم مقام او شده ترکۀ او را اداره کند. و اگر آن مرد ’زنی ممتاز’ داشت، آن زن بعنوان ’پسرخوانده’ مدیر ماترک او میشد، ولی زوجه ای که ’چاکرزن’ بود نمیتوانست به این سمت نصب شود وبایستی او را مثل صغار دیگر بقیم بسپارند. در اینصورت پدر آن ’چاکرزن’ قیم محسوب میگردید و اگر قیم وفات مییافت، برادر ’چاکرزن’ یا برادری که در میان چند فرزند مقام ارشدیت داشت یا یکی از خویشاوندان نزدیکش قیم او میشد...’ و رجوع به فصل هفتم کتاب ایران در زمان ساسانیان تألیف پرفسور ارتور کریستن سن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکران
تصویر اکران
پرده سینما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکسان
تصویر خاکسان
خوار، ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیکران
تصویر سیکران
پارسی تازی گشته شوکران از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاکبان
تصویر تاکبان
نگهدارنده و محافظ تاک، باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاوران
تصویر خاوران
مغرب، مشرق، گوشه ای در دستگاه ماهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکدان
تصویر خاکدان
جائی که بر آن خاک و خاشاک اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنکران
تصویر بنکران
برنج و هر چیز برشته شده و چسبیده به ته دیگ بکران ته دیگ
فرهنگ لغت هوشیار
گنجاندن مقام دادن، یا خود را جا کردن خود رادر ردیف کسانی مهم در آوردن، در اداره ای یا موسسه ای وارد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برکران
تصویر برکران
دور، برکنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادران
تصویر بادران
حرکت دهنده باد، فرشته ای که باد را حرکت دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باکلان
تصویر باکلان
ترکی غاژک دارغاژ مرغ آتش (گویش گیلکی) از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکران
تصویر بیکران
بی نهایت، بی حد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکران
تصویر بشکران
بوشکرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنکران
تصویر بنکران
((بُ کَ))
ته دیگ، هر چیز چسبیده به ته دیگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیکران
تصویر بیکران
((کَ))
بی پایان، نامحدود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیکران
تصویر بیکران
بی پایان، لایتناهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داوران
تصویر داوران
قضات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکران
تصویر اکران
پردهی نمایش، نمابار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساکنان
تصویر ساکنان
باشندگان
فرهنگ واژه فارسی سره
قید بنده وار، چاکروار
متضاد: ارباب وار، ارباب منشانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد