جدول جو
جدول جو

معنی چاکتو - جستجوی لغت در جدول جو

چاکتو
بیماری درد گلو اوریون
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دانه ای ریز و سیاه به اندازۀ دانۀ به که در طب قدیم جزء داروهای چشم به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاکشو
تصویر چاکشو
چشمیزک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چشملان، تشن، حسب السودان، تشمیزج، چشمک، چشام، چشوم، چشخام، چاکشی، خاکشو، چاکسی
فرهنگ فارسی عمید
نام یکی از فرزندان منکوقاآن بوده است: خواندمیر آرد: وفات منکوقاآن در شهور سنۀ خمس و خمسین و ستمائه (655هجری قمری) واقع بوده، در جامع رشیدی مسطور است که منکوقاآن را چهار پسر بود بر این موجب: باکتو و اورنگ تاش از بزرگترین خواتین اقوتوقبی بنت اوکدای بن بوقا گورکان از قوم ایکراس و اساس حیات این دو پسر در جوانی اندراس یافت... شیرکی از باباوچین که در سلک قمگان قاآن انتظام داشت، استویای از کوینی که او نیز داخل قمگان قاآن بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 57)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. 288 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات، نخود و بزرک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
چاکسو، دانه ای باشد سیاه و لغزنده بمقدار عدس و آن را در داروهای چشم بکار برند، (برهان) (آنندراج)، دارویی سیاه رنگ است که با کافور در چشم ریزند، (صحاح الفرس)، دانه ای است سیاه و گرد که آن را با کافور بسایند و در چشم کشند و در میان کافور نهند تا کافور نگهدارد و بزرگتر از عدس است، (اوبهی)، و رجوع بچاکسو شود، نام درختی است که میوۀ آن را ’تولی’ و ’تیره تلی’ و ’بروده’ و آلوی چینی نیز گویند
لغت نامه دهخدا
چاکشو، تشمیزج، بهندی دانه ای باشد سیاه و لغزنده بمقدار عدس و آن را در داروهای چشم بکار برند، (برهان) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء)، دوای چشم، داروی مخصوص چشم، دارویی که در چشم ریزند تا چرک آن را پاک کند و چشم را شست و شو دهد، و رجوع بچاکشو شود
لغت نامه دهخدا
چارلا، چارتا
لغت نامه دهخدا
چاقو، قلم تراش، کارد کوچک جیبی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ریسمانی باشد که بدان دزدان را از حلق آویزند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
دانه ای ریز و سیاه باندازه بهدانه که در قدیم با کافور برای مداوا در چشم میکشیدند بزرالخمخم
فرهنگ لغت هوشیار
دانه ای ریز و سیاه باندازه بهدانه که در قدیم با کافور برای مداوا در چشم میکشیدند بزرالخمخم
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره نعناعیان که برخی گونه هایش بصورت درختچه میباشند و برخی هم علفی هستند. گیاهی است یکساله و دارای برگها یش کوچک و ارغوانی میباشند. این گیاه در اکثر نقاط بحر الرومی و آسیا خصوصا ترکستان و شمال خراسان بفراوانی میروید و چون بوی بسیار مطبوعی دارد از آن برای خوشبو کردن ماست و دوغ استفاده میکنند. کاکوتی مقوی معده است مشنه پور چینک کاکتو کاکو تو تخم ملین اشتر پا اشتر پای
فرهنگ لغت هوشیار
دانه ای ریز و سیاه به اندازه دانه به که در طب قدیم برای مداوای چشم به کار می رفته است
فرهنگ فارسی معین
دره ای در کلاردشت واقع در شهرستان چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
نام چشمه و رودی در شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی