جدول جو
جدول جو

معنی چامیدن - جستجوی لغت در جدول جو

چامیدن
چمیدن، خرامیدن
شاشیدن، شاریدن، میختن، شاش زدن، میزیدن، ادرار کردن، گمیز کردن، گمیختن، شاشدن، گمیزیدن
تصویری از چامیدن
تصویر چامیدن
فرهنگ فارسی عمید
چامیدن
(گِ کَ / کِ دَ)
شاشیدن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بول کردن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کمیز انداختن. (ناظم الاطباء). ادرار کردن. و رجوع به چامین شود، دمیدن، وزیدن. (ناظم الاطباء) ، رفتار بناز. چمیدن مخفف چامیدن است. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
چامیدن
خرامیدن ادرار کردن
تصویری از چامیدن
تصویر چامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
چامیدن
شاشیدن، خرامیدن
تصویری از چامیدن
تصویر چامیدن
فرهنگ فارسی معین
چامیدن
ادرار کردن، شاشیدن، ریدن، غایط کردن، سرگین انداختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاییدن
تصویر چاییدن
سرما خوردن، مبتلا به زکام شدن، ناخوش شدن از سرماخوردگی، چایمان، چاهیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامیدن
تصویر دامیدن
بالا رفتن، بر بالا رفتن، بر زبر چیزی شدن، بر باد دادن خرمن که کاه از دانه جدا شود، باد دان، دانه پاشیدن و تخم افشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
تاراج کردن، غارت کردن، اموال مردم را به یغما بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامیدن
تصویر نامیدن
خواندن کسی یا چیزی به اسم و نام، نام نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاویدن
تصویر چاویدن
بانگ کردن و نالیدن، برای مثال ای عاشق دلسوز و ز کام دل خود دور / می نال و همی چاو که معذوری معذور (بوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۵)، بانگ و خروش کردن پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاهیدن
تصویر چاهیدن
چاییدن، سرما خوردن، مبتلا به زکام شدن، ناخوش شدن از سرماخوردگی، چایمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامیدن
تصویر نامیدن
نام نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
قدم زدن گام نهادن رفتن، سفر کردن: منم گفت آهسته و راه جوی چه باید همی هر چه خواهی بگوی. شه چینش گفتا: بایران خرام نگه کن بدانش بهر سو بگام ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامیدن
تصویر دامیدن
بر بالا رفتن، صعود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاویدن
تصویر چاویدن
نالیدن، زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاهیدن
تصویر چاهیدن
زکام شدن، دچار سرما خوردگی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاییدن
تصویر چاییدن
سرما خوردن ناخوش شدن بسبب سرما خوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چائیدن
تصویر چائیدن
سرماخوردن، زکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
غارت کردن، تاراج کردن، چپاول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاییدن
تصویر چاییدن
((دَ))
سرما خوردن، ناخوش شدن، چایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاویدن
تصویر چاویدن
((دَ))
نالیدن، راز و نیاز عاشقانه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
((دَ))
غارت کردن، تاراج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامیدن
تصویر نامیدن
((دَ))
اسم گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
Scrawl
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
griffonner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
каракули
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
kritzeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
каракули
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
bazgrać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
潦草写
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
rabiscado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
scarabocchiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
garabatear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
krabbelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
เขียนขีดๆ
دیکشنری فارسی به تایلندی