معنی چالگاه - جستجوی لغت در جدول جو

چالگاه

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پالشگاه — تصویر پالشگاه

جای پالیدن و کاوش کردن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از چارگاه — تصویر چارگاه

جای چریدن حیوانات علف خوار
مخفّف واژه چهارگاه

فرهنگ فارسی عمید

(گَ)

دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. که در 16 هزارگزی خاور الیگودرز، کنار راه مالرو خاکوار به فرح آباد واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 128 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و تریاک و لبنیات میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)

دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. که در 16 هزارگزی خاور الیگودرز، کنار راه مالرو خاکوار به فرح آباد واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 128 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و تریاک و لبنیات میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)

لغت نامه دهخدا

چهارگاه، نام شعبه ای از موسیقی، (غیاث)، اصطلاحی در موسیقی، مقامی از موسیقی، اسم آهنگی از موسیقی، نام دستگاهی در موسیقی ایرانی، نام یکی از آهنگ های موسیقی ایران، کنایه باشد ازکالبد عنصری که مرکب از اربعه عناصر است، (غیاث)
قلب چراگاه، (آنندراج) :
به خشتی نقش صد اژدر نمودی
مقام چارگاه خر نمودی،
فوقی (در تعریف نقاشی فرهاد از آنندراج)

چهارگاه، نام شعبه ای از موسیقی، (غیاث)، اصطلاحی در موسیقی، مقامی از موسیقی، اسم آهنگی از موسیقی، نام دستگاهی در موسیقی ایرانی، نام یکی از آهنگ های موسیقی ایران، کنایه باشد ازکالبد عنصری که مرکب از اربعه عناصر است، (غیاث)
قلب چراگاه، (آنندراج) :
به خشتی نقش صد اژدر نمودی
مقام چارگاه خر نمودی،
فوقی (در تعریف نقاشی فرهاد از آنندراج)

لغت نامه دهخدا

تصویری از پایگاه — تصویر پایگاه

مقام، منصب، منزلت، قدر، رتبت، مقدار، مرتبه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیلگاه — تصویر سیلگاه

زمینی که سیل در آن جریان یابد سیل گیر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از شامگاه — تصویر شامگاه

آنگاه که روز به انجام کشد و شب آغاز شود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تاجگاه — تصویر تاجگاه

جای جلوس پادشاه

فرهنگ لغت هوشیار

محل دادرسی، اداره ای در داگستری که به دادخواست ارباب رجوع رسیدگی و حکم صادر کند محکمه محکمه عدالت عدالتخانه، دخمه (مردگان)، یا دادگاه استان. دادگاهی فوق دادگاه شهرستان که در آن دعوایی را که حکم آن از دادگاه شهرستان صادر شده بعلت اعتراض یکی از طرفین دعوی مورد تجدید نظر قرار میدهد محکمه استیناف. یا دادگاه انتظامی دادگاهی است که در آن به تخلفات قاضیان رسیدگی کند. یا دادگاه بخش دادگاهی که در آن به دعاوی کوچک رسیدگی کند محکمه صلح صلحیه. یا دادگاه شهرستان دادگاهی است فوق دادگاه بخش، محکمه بدایت محکمه ابتدایی

محل دادرسی، اداره ای در داگستری که به دادخواست ارباب رجوع رسیدگی و حکم صادر کند محکمه محکمه عدالت عدالتخانه، دخمه (مردگان)، یا دادگاه استان. دادگاهی فوق دادگاه شهرستان که در آن دعوایی را که حکم آن از دادگاه شهرستان صادر شده بعلت اعتراض یکی از طرفین دعوی مورد تجدید نظر قرار میدهد محکمه استیناف. یا دادگاه انتظامی دادگاهی است که در آن به تخلفات قاضیان رسیدگی کند. یا دادگاه بخش دادگاهی که در آن به دعاوی کوچک رسیدگی کند محکمه صلح صلحیه. یا دادگاه شهرستان دادگاهی است فوق دادگاه بخش، محکمه بدایت محکمه ابتدایی

فرهنگ لغت هوشیار

جایی که برای صید جانوران دام گذارند جای دام. یا دامگاه دیو دنیا عالم سفلی. یا دامگاه گرگ دنیا

فرهنگ لغت هوشیار

خانه سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جایگاه — تصویر جایگاه

مسکن، خانه، مقام، منزل، معدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سایگاه — تصویر سایگاه

جائی که سایه افتاده باشد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سالماه — تصویر سالماه

سال ماه سالمه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زادگاه — تصویر زادگاه

وطن، محل تولد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بادگاه — تصویر بادگاه

مستراح و کنار آب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از باجگاه — تصویر باجگاه

رصد گاه، گمرکخانه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بارگاه — تصویر بارگاه

خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پالشگاه — تصویر پالشگاه

تصفیه خانه، محل تصفیه کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پالگانه — تصویر پالگانه

پنجره بالکانه، بالکن پیش آمدگی ساختمان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چارگاه — تصویر چارگاه

چراگاه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از باژگاه — تصویر باژگاه

گمرکخانه، باجگاه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از باشگاه — تصویر باشگاه

محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بامگاه — تصویر بامگاه

هنگام صبح، صبحگاه، بامداد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بغلگاه — تصویر بغلگاه

پهلوگاه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پاسگاه — تصویر پاسگاه

جای پاسبان، جای دیده بانان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از باژگاه — تصویر باژگاه

گمرک

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از شامگاه — تصویر شامگاه

غروب، آقشام

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از پایگاه — تصویر پایگاه

مقام، مقر

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از خانگاه — تصویر خانگاه

خانقاه

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از جایگاه — تصویر جایگاه

مرتبت، منزلت، موضع، محل، مکان، موقعیت، وضعیت

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از ناآگاه — تصویر ناآگاه

بی خبر، جاهل

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از والاگاه — تصویر والاگاه

عالی جناب

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از زادگاه — تصویر زادگاه

محل تولد

فرهنگ واژه فارسی سره