جدول جو
جدول جو

معنی چاقوکشی - جستجوی لغت در جدول جو

چاقوکشی
(کَ / کِ)
عمل چاقوکش. هرزگی. عربده جویی. ولگردی. باج خواهی. بچاقچی گری. پیچاقچی گری
لغت نامه دهخدا
چاقوکشی
چاقوزنی، زخم زنی، شرارت، اوباشیگری، باج گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاکشی
تصویر چاکشی
چشمیزک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چشملان، تشن، حسب السودان، تشمیزج، چشمک، چشام، چشوم، چشخام، چاکشو، خاکشو، چاکسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاقوکش
تصویر چاقوکش
کسی که چاقو بکشد و به دیگری زخم بزند، آنکه با چاقو به مردم حمله کند، آنکه با چاقوکشی و تهدید مردم از آن ها باج بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
(سَ حَ)
چاقوکشنده. بازکننده تیغه چاقو برای زدن. کسی که مردم را با چاقو تهدید و گاهی مجروح و مقتول میکند تا نقدینۀ آنان را بگیرد یا برباید. ولگرد. هرزه گرد. عربده جو. بدمست. باج گیر. لات. شریر. فردی از افراد اراذل و اوباش. بیکارۀ ولگردی که از راه ارعاب و تهدید و با چاقو و عربده جویی از اهل بازار و کسبه جنس یا نقدینه میطلبد و میگیرد. آنکه به اندک بهانه ای چاقو میکشد و چاقو میزند. بچاق چی. پیچاق چی. ولگردی که برای دزدی و بیم دادن مردم چاقوی بلند ضامن دار با خود دارد و چاقوکشی را حرفۀ خود میداند
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی است از دهستان اسفندقۀ بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، واقع در 107000گزی جنوب ساردوئیه. سر راه فرعی بافت به جیرفت. جلگه، معتدل، دارای 125 تن سکنه، آب آنجا از قنات، محصول آنجا غلات، حبوبات، شغل اهالی آن زراعت. راه آن مالرو است. (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). رجوع به اسفندقه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ کَ / کِ)
عمل اتوکش.
- خمرۀ اتوکشی، نیم خمی که درون آن آتش می نهادند و جامه رابرای هموار کردن یا چین دادن بدان می کشیدند.
- مثل خمرۀ اتوکشی، سری بزرگ و بدشکل، تنور گچ پز و نان پز. کورۀ آهک پزان، آتشدان آهنین، الأتون...یستعار لما یطبخ فیه الاّجر و یقال له بالفارسیه خمدان و تونق و اشوزن. (المغرب مطرزی). ج، اتن، اتاتین. اتونی بمعنی گلخن تاب منسوب بدانست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
قریه ای است در هفت فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق تنگستان. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چاقو کش
تصویر چاقو کش
آنکه با چاقو بمردم حمله کند، شریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاقو کشی
تصویر چاقو کشی
عمل چاقوکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاقوکش
تصویر چاقوکش
((کِ))
کسی که دیگران را با چاقو تهدید می کند، کسی که خرج خود را از راه زد و خورد و تهدید دیگران به وسیله چاقو تأمین می کند
فرهنگ فارسی معین
چاقوزن، زخم زن، شریر، باج گیر، اوباش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
كنّسٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
Sweeping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
balayage
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آوازی آیینی برگرفته از موسیقی مذهبی استپیش خوانی به هنگام
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
쓸어내는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
صفائی کرنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
ঝাড়ু দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
kusafisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
süpüren
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
שואב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
掃く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
подметающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
झाड़ू लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
menyapu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
กวาด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
barrido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
spazzante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
varrendo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
扫地的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
zamiatający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
підмітаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
fegend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جاروکشی
تصویر جاروکشی
vegen
دیکشنری فارسی به هلندی