جدول جو
جدول جو

معنی چاقر - جستجوی لغت در جدول جو

چاقر
(قِ)
دهی جزء دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در 20 هزارگزی شمال فرمهین و 20 هزارگزی راه مالرو عمومی. دامنه، سردسیر با 223 تن سکنه. آب آن از قنات و رود محلی، محصول آنجا بنشن و ارزن و انگور و بادام. شغل اهالی زراعت و گله داری. و کرباس و جاجیم بافی و راه آن مالرو است و از فرمهین اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باقر
تصویر باقر
(پسرانه)
شکافنده، لقب امام پنجم شیعیان، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت ایرآنکه به سالار ملی ملقب گردید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چاکر
تصویر چاکر
نوکر، بنده، فرمان بردار، گماشته، خدمتگزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاقر
تصویر عاقر
نازا، سترون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاقو
تصویر چاقو
وسیله ای کوچک برای بریدن و تراشیدن که دارای دسته و تیغۀ تیز است و گاهی تیغۀ آن تا می شود و لبه اش در دسته فرو می رود
چاقو انداختن: با چاقو زخمی کردن، چاقو زدن
چاقو خوردن: مورد اصابت چاقو قرار گرفتن
چاقو زدن: با چاقو زخمی کردن
چاقو کشیدن: تهدید کردن با چاقو هنگام نزاع
چاقوی ضامن دار: نوعی چاقو با دکمه یا فنر که با فشار دادن آن تیغۀ چاقو از دسته خارج می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چادر
تصویر چادر
بالاپوشی که زنان مسلمان روی سر می اندازند و تمام اندام آن ها را می پوشاند، برای مثال بس قامت خوش که زیر چادر باشد / چون باز کنی مادر مادر باشد (سعدی - ۱۷۷)
سرپناهی موقتی که با پارچه یا وسایل دیگر برای درامان ماندن از سرما و گرما برپا می کنند،
چادر بزرگ، خیمه، پردۀ بزرگ، برای مثال از سنگ بسی ساخته ام بستر و بالین / وز ابر بسی ساختهام خیمه و چادر (ناصرخسرو - ۵۱۰) روبند، لحاف، پوشش
چادر احرام: کنایه از برفی که بر روی زمین نشسته باشد، سفیدی برف بر روی زمین، برای مثال از پشت کوه چادر احرام برکشد / بر کتف ابر چادر ترسا برافکند (خاقانی - ۱۳۶)
چادر پیه: پردۀ نازکی از پیه که معده و روده ها را فرامی گیرد، ثرب
چادر ترسا: چادر زرد و کبود، کنایه از شفق و سرخی افق و روشنایی آفتاب، برای مثال از پشت کوه چادر احرام برکشد / بر کتف ابر چادر ترسا برافکند (خاقانی - ۱۳۶)
چادر رخت خواب: چادرشب
چادر کافوری: کنایه از سفیدی صبح و روشنایی آفتاب
چادر کبود: کنایه از آسمان و شب تاریک، چادر نیلی
چادر کحلی: کنایه از آسمان و شب تاریک، چادر نیلی
چادر لاجوردی: کنایه از آسمان بی ابر، سبزه زار، مرغزار برای مثال چو روشن شد آن چادر لاجورد / جهان شد چو دریای یاقوت زرد (فردوسی - ۴/۲۰۸ حاشیه)
چادر نیلگون: کنایه از آسمان و شب تاریک، چادر نیلی
چادر نیلی: کنایه از آسمان و شب تاریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باقر
تصویر باقر
شکافنده، گشاینده، باز کننده، در علم زیست شناسی شیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چارق
تصویر چارق
نوعی کفش چرمی با بندها و تسمه های دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده می شود، چارغ، شمل، شم، پاتابه، پاتوه، پای تابه، پالیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاقر
تصویر عاقر
نحر کننده شتر، زن که آبستن نشود، مرد عقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاقر
تصویر حاقر
تحقیر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقر
تصویر باقر
شکافنده و گشاینده، مرد بسیار علم، فراخ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارق
تصویر چارق
کلمه ترکی، نوعی کفش است
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از کارد و مانند آن، آلت بریدن چیزها دارای دسته و تیغه تیز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاکر
تصویر چاکر
نوکر، خادم، مستخدم
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که زنان برای پوشاندن چهره و دست و غیره بر روی همه لباسها پوشند، خیمه، سایبان، خرگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راقر
تصویر راقر
رگ جهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقر
تصویر عاقر
((ق))
قربانی کننده شتر، زنی که آبستن نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چارق
تصویر چارق
((رُ))
کفشی چرمی با بندهای بلند که به دور پا پیچیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چادر
تصویر چادر
((دُ))
پوششی برای خانم ها، خیمه، پرده بزرگ، سایبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاکر
تصویر چاکر
((کِ))
نوکر، بنده، خدمتگزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باقر
تصویر باقر
((قِ))
شکافنده، گشاینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاقو
تصویر چاقو
آلتی مرکب از تیغه فولادین که به دسته ای وصل است و آن برای بریدن و تراشیدن به کار رود
چاقو بی دسته ساختن: کنایه از کار ناتمام و بی ارزش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
Chubbiness, Corpulence, Obesity, Plumpness, Portliness, Pudginess, Stockiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
obésité, corpulence, rondeur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
obesità, corpulenza, rotondità, robustezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
ความอ้วน , ความอ้วน , โรคอ้วน , ความอ้วน , ความอ้วน , ความอ้วน , ความอ้วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
dikte, obesitas, molligheid, corpulentie, gedrongenheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
gordura, corpulencia, obesidad, rechonchez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
otyłość, pulchność, krępość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
obesidade, corpulência, rechonchura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
胖 , 肥胖 , 肥胖 , 丰满 , 矮胖
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
повнота , огрядність , ожиріння , повнота , огрядність , пухкість , кремезність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
Dicke, Fettleibigkeit, Fülle, Beleibtheit, Plumpheit, Stämmigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
полнота , тучность , ожирение , тучность , пухлость , коренастость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
kegemukan, obesitas, kekar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی