جدول جو
جدول جو

معنی چاق - جستجوی لغت در جدول جو

چاق
فربه، تنومند، تلان، تندرست
تصویری از چاق
تصویر چاق
فرهنگ فارسی عمید
چاق
سمین، درشت، فربی، بسیار گوشت، مقابل لاغر، سطبر، (غیاث)، فربه و کلفت از انسان و حیوان، (فرهنگ نظام)، فربه، (ناظم الاطباء)، بمعنی صحت باشد، (برهان)، صحیح و تندرست، (آنندراج)، تندرست، (غیاث) (فرهنگ نظام)، تندرست و سلامت، (ناظم الاطباء)،
- دماغ کسی چاق بودن، در تداول عامه کنایه از درآمد کافی داشتن، دولتمند و صاحب ثروت بودن، از داشتن ثروت یا بسبب دیگر تردماغ و خوشحال و بانشاط بودن، چنانکه گویند: دماغش چاق است:
ز بوی خامۀ نرگس دماغ من چاق است
شکفتن دل من هم چو گل به اوراق است،
ملاطغرا (از آنندراج)،
و به معانی بالا با فعل شدن نیز مصطلح است و گویند: دماغش چاق شد، تازگی ها دماغش چاق شده و غیره:
شود ز حاصل خود هر کسی دماغش چاق
که هست شربت خشخاش باغبان زنجیر،
(از آنندراج)،
- دماغ چاقی کردن، در اصطلاح عامه بمعنی احوالپرسی کردن است،
- زیر چاق بودن یا زیر چاق نبودن، در اصطلاح عوام بمعنی ماهر بودن و مسلط بودن یا نبودن و متمایل بودن یا تمایل نداشتن به انجام کاری یا امری است، و رجوع به فربه و تندرست شود،
، تر و تازه، (آنندراج)، (فرهنگ نظام)، تازه، (غیاث)، قوی، (غیاث)، توانا، (ناظم الاطباء)، نغز، در ترکی، (فرهنگ نظام)، چست، (غیاث)، خوش، (ناظم الاطباء)، اندک، در ترکی، (فرهنگ نظام)،
بمعنی زمان هم هست، چنانکه گویند در چاق آدم یعنی در زمان آدم و بعضی گویند به این معنی ترکی است، (برهان) (آنندراج)، در ترکی بمعنی وقت، (فرهنگ نظام)، هنگام و وقت، مأخوذ از ترکی، (ناظم الاطباء)، آواز رحم، در ترکی، (فرهنگ نظام)، امر به گزیدن و نیش زدن و چغلی کردن است، در ترکی، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
چاق
درشت، فربه، کلفت
تصویری از چاق
تصویر چاق
فرهنگ لغت هوشیار
چاق
فربه، تنومند، تندرست، سالم، صحت، سلامت
دماغش چاق است: سالم و تندرست است، کار و بارش خوب است
چاق چله: چاق و فربه
تصویری از چاق
تصویر چاق
فرهنگ فارسی معین
چاق
پروار، تنومند، خپل، خپله، سمین، فربه، گوشتالو، مسمن
متضاد: لاغر، مردنی، تندرست، سالم، سرحال، قبراق
متضاد: بیمار، مریض، مریض احوال، پرحجم، درشت، ضخیم، باارزش، بزرگ، پرمایه، کله گنده، ثروتمند، معتبر، بااعتبار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چاق
سمينٌ
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به عربی
چاق
Plump, Chubby, Fat, Obese
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چاق
grassouillet, gros, obèse, dodu
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چاق
tombul, şişman
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
چاق
موٹا , موٹا , موٹا , موٹا
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به اردو
چاق
মোটা , মোটা
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به بنگالی
چاق
mnene, nene
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به سواحیلی
چاق
שמנמן , שמן , שמן
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به عبری
چاق
통통한 , 뚱뚱한 , 비만의
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به کره ای
چاق
ぽっちゃり , 太った , 肥満の , 丸い
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به ژاپنی
چاق
मोटा
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به هندی
چاق
gemuk
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
چاق
อวบ , อ้วน
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به تایلندی
چاق
mollig, dik, obesitas
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به هلندی
چاق
rechoncho, gordo, obeso, regordete
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
چاق
grassoccio, grasso, obeso
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
چاق
gordinho, gordo, obeso
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به پرتغالی
چاق
胖乎乎的 , 胖的 , 肥胖的 , 丰满的
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به چینی
چاق
pulchny, gruby, otyły
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به لهستانی
چاق
повний , товстий , огрядний , пухкий
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به اوکراینی
چاق
pummelig, dick, fettleibig
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به آلمانی
چاق
пухлый , толстый , тучный
تصویری از چاق
تصویر چاق
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاقو
تصویر چاقو
وسیله ای کوچک برای بریدن و تراشیدن که دارای دسته و تیغۀ تیز است و گاهی تیغۀ آن تا می شود و لبه اش در دسته فرو می رود
چاقو انداختن: با چاقو زخمی کردن، چاقو زدن
چاقو خوردن: مورد اصابت چاقو قرار گرفتن
چاقو زدن: با چاقو زخمی کردن
چاقو کشیدن: تهدید کردن با چاقو هنگام نزاع
چاقوی ضامن دار: نوعی چاقو با دکمه یا فنر که با فشار دادن آن تیغۀ چاقو از دسته خارج می شود
فرهنگ فارسی عمید
نوعی از کارد و مانند آن، آلت بریدن چیزها دارای دسته و تیغه تیز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاقو
تصویر چاقو
آلتی مرکب از تیغه فولادین که به دسته ای وصل است و آن برای بریدن و تراشیدن به کار رود
چاقو بی دسته ساختن: کنایه از کار ناتمام و بی ارزش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
Chubbiness, Corpulence, Obesity, Plumpness, Portliness, Pudginess, Stockiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
полнота , тучность , ожирение , тучность , пухлость , коренастость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
Dicke, Fettleibigkeit, Fülle, Beleibtheit, Plumpheit, Stämmigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
повнота , огрядність , ожиріння , повнота , огрядність , пухкість , кремезність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چاقی
تصویر چاقی
otyłość, pulchność, krępość
دیکشنری فارسی به لهستانی