جدول جو
جدول جو

معنی چاغوک - جستجوی لغت در جدول جو

چاغوک
نام گنجشک در شهرستان گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاوک
تصویر چاوک
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره، قنبره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاغوک
تصویر زاغوک
غالوک، مهره ای از جنس سنگ یا گل، زالوک
فرهنگ فارسی عمید
(چُ یاچَ)
بمعنی گنجشک باشد. (برهان). بمعنی چغک است و آن را چغنه نیز خوانند. (جهانگیری). چغو. (آنندراج). گنجشک و عصفور. (ناظم الاطباء). چغوک و چغک و چکوک و عصفور:
چون ماهی شیم کی خورد غوطه چغوک ؟
کی دارد جغد خیره سر لحن چکوک ؟
لبیبی.
ز زعفران و سقنقور و مغز جلغوزه
بمشک و عنبر و مغز چغوک آمیزد.
حکیم نظام الملک (از جهانگیری).
- امثال:
صد چغوک با پر و بالش نیم من است.
رجوع به چغک و چغو و چکوک شود، پرنده ای باشد مشهور به سرخاب. (برهان از مؤید الفضلاء). سرخاب. (غیاث از سراج اللغات). یک نوع مرغ آبی. (ناظم الاطباء). مرغکی است مثل گنجشک که در صحرامیان درمنه آشیان نهد و او را بتازی ’قبره’ خوانند و ’ابوالملیح’ نیز گویند و افسر دارد چون هدهد و بصبح فروتر از همه مرغ ها بانگ کند و صفیرش بغایت نیکو است و اصفهانیان او را ’موژه’ گویند و در بعضی دیار خراسان ’جل’ و ’بکله’ نیز خوانندش. (اوبهی). صورتی از چکاوک
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان زاوه بخش حومه شهرستان تربت حیدریه که در 72 هزارگزی شمال خاوری تربت حیدریه سر راه مالرو عمومی زاوه واقع شده دامنه و معتدل است و 124 تن سکنه دارد آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است، طایفۀ کرخیل دراین ده سکونت دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ده کوچکی است از بخش زابلی شهرستان سراوان که در 15 هزارگزی باختر زابلی، کنار راه مالرو سوران به زابلی واقع شده و 45 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
چابک، چست، چالاک، جلد، و رجوع به چابک و چابوک دست شود
لغت نامه دهخدا
چابک، سریع، تند، جلد، زبر و زرنگ، رجوع به چابک و چاپک شود
لغت نامه دهخدا
مهرۀ کمان گروهه را گویند یعنی گلی که بجهت کمان گروهه گلوله کرده باشند، (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مخفف چکاوک است. (برهان) (جهانگیری). بمعنی چکاوک و مخفف آن است. (انجمن آرا) (آنندراج) چکاوک. (ناظم الاطباء). مرغی باشد برابر به گنجشک. (برهان). قبره (به عربی) (برهان). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج که در 5 هزارگزی شمال دژ شاهپور و 2 هزارگزی ثلاثۀ بالا واقع شده دامنه و سردسیر است و 125 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات، لبنیات و توتون میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چابوک
تصویر چابوک
چست و چالاک زرنگ، ماهر زبر دست، تازیانه شلاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغوک
تصویر زاغوک
گلی که به جهت کمان گروهه گلوله کرده باشند مهره کمان گروهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاوک
تصویر چاوک
جل، نوایی از موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغوک
تصویر چغوک
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغوک
تصویر زاغوک
گلی که به جهت کمان گروهه گلوله کرده باشند، مهره کمان گروهه
فرهنگ فارسی معین
چاله ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
چاره، علاج، کسی که در برابر سرما ناتوان باشد، در سانسکریت
فرهنگ گویش مازندرانی
آن که زود سرما خورد، فرد حساس در برابر سرما
فرهنگ گویش مازندرانی