- چاشش
- موعظه
معنی چاشش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بحران، مشکل، مبارزه، مسئله
صبحانه
اسم پاشیدن، عمل پاشیدن
ترکی جلویز چارگ روزبان پیشرو لشکر و کاروان نقیب قافله، کسی که پیشاپیش قافله یا زوار حرکت کند و آواز خواند، حاجب
رفتاری که از روی ناز و تکبر و عجب کنند
یک حصه از چهار حصه روز، غذایی که بهنگام چاشت خورند
عمل چاییدن
سرماخوردگی، زکام، چایمان، چاییدگی
بودن، برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر به کار می رود مثلاً دریا طوفانی بود، وجود داشتن، هستی داشتن مثلاً در خانه اش یک سگ بود، توقف کردن، ماندن، اقامت کردن مثلاً مدتی کنار دریا بود، در ترکیب با صفت مفعولی فعل ماضی بعید یا ابعد می سازد مثلاً گفته بودم، گفته بوده ام، باقی بودن، زنده ماندن، گذشتن زمان، سپری شدن، اتفاق افتادن، روی دادن، فرا رسیدن، شدن
جنگ، جدال، مبارزه، برای مثال بفرمود شه تا دلیران روم / نمایند چالش درآن مرز و بوم (نظامی۵ - ۷۹۲) ، امری که باید برای آن چاره ای پیدا شود، مسئله، رفتار از روی کبر و غرور و نخوت، با ناز و غرور خرامیدن
اول روز، ساعتی از آفتاب گذشته، برای مثال از پس هر شامگهی چاشتی ست / آخر برداشت فروداشتی ست (نظامی۱ - ۶۳) ، ظلمتی را کآفتابش برنداشت / از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت (مولوی - ۱۱۳) غذایی که قبل از ظهر می خورند، برای مثال صبح تو شام گشت و فلک بر تو چاشت خورد / تو غمروار در هوس شام و چاشتی (خاقانی - ۶۸۰)
زد و خورد، جنگ و جدال
اول صبح، بخش نخست روز، غذایی که به هنگام چاشت خورند
چاووش، برای مثال ز دل دادن چاوشان دلیر / دلاور شده گور بر جنگ شیر (نظامی۵ - ۸۰۱) ، نفیر چاوشان ز «دور شو، دور» / ز گیتی چشم بد را کرده مهجور (نظامی۲ - ۲۵۴)
Challenge, Defiance
вызов
Herausforderung
виклик , виклик
wyzwanie
desafio
desafío
uitdaging
ความท้าทาย , ความท้าทาย
tantangan
تحدٍّ , تمرّدٌ
चुनौती , चुनौती