جدول جو
جدول جو

معنی چارهسازی - جستجوی لغت در جدول جو

چارهسازی
چاره گری، چاره اندیشیبرای مثال در چارهسازی به خود در مبند / که بسیار تلخی بود سودمند (نظامی۵ - ۸۱۲)
تصویری از چارهسازی
تصویر چارهسازی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
ریاکاری، حفظ کردن ظاهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داروسازی
تصویر داروسازی
عمل داروساز، کارخانه یا جایی که در آن انواع داروها ساخته شود، شاخه ای از علم پزشکی که دربارۀ ساخت دارو و صحت تجویز آن بحث می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاره ساز
تصویر چاره ساز
چاره سازنده، چاره دان، چاره گر، چاره کننده، برای مثال نشاید شدن مرگ را چارهساز / در چاره بر کس نکردند باز (نظامی۶ - ۱۱۴۶)، از صفات باری تعالی، علاج کننده
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
چاره گری. چاره اندیشی. مصلحت اندیشی. تدبیر. تأمل و تفکر:
اگر دشمنی ترکتازی کند
رقیب حرم چاره سازی کند.
نظامی.
به افکندنش چاره سازی کنند
و ز او دعوی بی نیازی کنند.
نظامی.
شب و روز بی چاره سازی نیم
در این پرده با خود ببازی نیم.
نظامی.
بسی کردند مردان چاره سازی
ندیدند از یکی زن راستبازی.
نظامی.
حدیث بنده را در چاره سازی
بساطی هست با لختی درازی.
نظامی.
، علاج خواهی. درمان پذیری. شفاطلبی. سلامت خواهی:
دل دوش هزار چاره سازی میکرد
با وعده دوست عشق بازی میکرد.
عسجدی.
دانست کز آن خیالبازی
کارش نرسد بچاره سازی.
نظامی.
آن سوخته را به دلنوازی
آرندز راه چاره سازی.
نظامی.
گفت ای پسر این چه جای بازی است
بشتاب که جای چاره سازی است.
نظامی.
در پردۀ آن خیالبازی
بیچاره شدم ز چاره سازی.
نظامی.
زید از غم آن بت طرازی
مشغول شده به چاره سازی.
نظامی.
در چاره سازی بخود درمبند
که بسیار تلخی بود سودمند.
نظامی.
، حیله گری. نیرنگ بازی. دغل کاری:
جهاندیده پر دانش افراسیاب
جز از چاره سازی نبیند بخواب.
فردوسی.
به چاره سازی با خصم تو همی کوشم
که ’مروزی’ را کاراوفتاده با ’رازی’.
سوزنی.
نیم من مرد ناز او که با این چاره سازیها
دلم چون خر بگل درماند از آن ناز بخروارش.
مجیر بیلقانی.
چو مجنون سر مکش درعشقبازی
چو لیلی پاک شو در چاره سازی.
نظامی.
چو گرگ افزون بود در چاره سازی
شبان را کرد باید خرقه بازی.
نظامی.
گهی جستن بغمزه چاره سازی
گهی کردن ببوسه نردبازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چاره سازی
تصویر چاره سازی
مصلحت اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاره ساز
تصویر چاره ساز
چاره کننده، علاج کننده، خدای تعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار سازی
تصویر تار سازی
عمل تار ساز شغل تار ساز، مغازه و دکان تار ساز
فرهنگ لغت هوشیار
اجرای کار مهم سازی، آمادگی تهیه، صنعت دستکاری، مکر مکاری حیله گری، پرداخت، شغل کار ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاره ساز
تصویر چاره ساز
چاره کننده، علاج کننده، خدای تعالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داروسازی
تصویر داروسازی
عمل داروساز، کارخانه ای که در آن دارو تهیه می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
وضع یا حالتی غیرواقعی، تظاهر، آراستن و خوب جلوه دادن ظاهر
فرهنگ فارسی معین
چاره جویی، مصلحت سازی، مصلحت بینی، تدبیر، سبب سازی، چاره گری
متضاد: چاره سوزی، سبب سوزی، علاج گری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
التّظاهر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
Pretense
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
prétention
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
притворство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
הַעֲמָדָה פָּנִים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
دکھاوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
ভান
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
การแสร้งทำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
udanganyifu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
偽り
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
借口
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
kepura-puraan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
허세
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
Vorwand
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
दिखावा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
voorwendsel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
pretensión
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
pretesa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
pretexto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
удавання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ظاهرسازی
تصویر ظاهرسازی
udawanie
دیکشنری فارسی به لهستانی