میردوست از شعرای طارم بوده دوازده سال بمجاورت و خدمت روضۀ رضویه اشتغال داشته و همایون پادشاه وی را از هواخواهان خویش میشمرده است. این شعر بدو منسوب است: چاکها کز دست عشقش در گریبان من است هر طرف راهیست کز جانان سوی جان من است. (از صبح گلشن ص 260)
میردوست از شعرای طارم بوده دوازده سال بمجاورت و خدمت روضۀ رضویه اشتغال داشته و همایون پادشاه وی را از هواخواهان خویش میشمرده است. این شعر بدو منسوب است: چاکها کز دست عشقش در گریبان من است هر طرف راهیست کز جانان سوی جان من است. (از صبح گلشن ص 260)
احمد بن محمد، ابوالعباس دارمی مشهور به نامی، شاعر، ادیب و لغوی معروف معاصر متنبی و مقرب درگاه سیف الدولۀ حمدانی بود. وفات او را در سال 399 هجری قمری نوشته اند. بجز دیوان شعر کتابی در قوافی دارد. (از ریحانه الادب ج 4) عبدالرحمن بن خلف بن عساکر از اطبای قرن پنجم هجری و از دانشمندان معروف علم هندسه بوده است. درگذشت او را در کتابی ضبط نکرده اند. (ریحانه الادب ج 2)
احمد بن محمد، ابوالعباس دارمی مشهور به نامی، شاعر، ادیب و لغوی معروف معاصر متنبی و مقرب درگاه سیف الدولۀ حمدانی بود. وفات او را در سال 399 هجری قمری نوشته اند. بجز دیوان شعر کتابی در قوافی دارد. (از ریحانه الادب ج 4) عبدالرحمن بن خلف بن عساکر از اطبای قرن پنجم هجری و از دانشمندان معروف علم هندسه بوده است. درگذشت او را در کتابی ضبط نکرده اند. (ریحانه الادب ج 2)
دهی است کوچک از دهستان وردیمه سورتیجی بخش چهاردانگه شهرستان ساری که در 45 هزارگزی شمال غربی کیاسه واقع شده و دارای 30 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است کوچک از دهستان وردیمه سورتیجی بخش چهاردانگه شهرستان ساری که در 45 هزارگزی شمال غربی کیاسه واقع شده و دارای 30 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
چهارمیخ، نوعی شکنجه، معروف است و آن چنان باشد که شخصی را خواهند شکنجه کنند بر پشت یا به روی خوابانند و چهار دست و پای او را به میخ بندند، (برهان)، نوعی از سیاست مقرری و آن چنان باشد که شخصی را که خواهند شکنجه کنند بر پشت یا به رو بخوابانند و هر چهار دست و پای او را محکم بر میخ بربندند، (آنندراج)، نوعی از تعذیب که مجرم را به چهارمیخ دست و پا بندند، (غیاث) : عدل تو ظلم و فتنه را نعل گرفت لاجرم هر دو چو نعل مانده اند ازتو به چارمیخ در، مجیر بیلقانی، جان یوسف زاد را کآزاد کردۀ همت است وا رهان زین چارمیخ هفت زندان وا رهان، خاقانی، درختی است شش پهلو وچاربیخ تنی چند را بسته بر چارمیخ، نظامی، یا برین تخت شمع من مفروز یا چو تختم به چارمیخ بدوز، نظامی، دشمنش چون درخت بیخ زده بر در او به چارمیخ زده، نظامی، دچار چارمیخ و شکنجه و عذاب و قطع دستها میشود، (بهاءالدین ولد)، خون خوری در چارمیخ تنگنا در میان حبس و انجاس و عنا، مولوی، چارمیخ شه ز رحمت دور نی چارمیخ حاسدی مغفور نی، مولوی، دعوی خود را چو کاذب یافت پیش خلق تو خویش را بر چارمیخ خار زدناچار گل، اشرف (از آنندراج)، ، کنایه از عناصر اربعه هم هست، (برهان) : شش جهت را ز هفت بیخ برآر نه فلک را به چارمیخ برآر، نظامی، ، عمل لواطه را نیزگویند، (برهان)
چهارمیخ، نوعی شکنجه، معروف است و آن چنان باشد که شخصی را خواهند شکنجه کنند بر پشت یا به روی خوابانند و چهار دست و پای او را به میخ بندند، (برهان)، نوعی از سیاست مقرری و آن چنان باشد که شخصی را که خواهند شکنجه کنند بر پشت یا به رو بخوابانند و هر چهار دست و پای او را محکم بر میخ بربندند، (آنندراج)، نوعی از تعذیب که مجرم را به چهارمیخ دست و پا بندند، (غیاث) : عدل تو ظلم و فتنه را نعل گرفت لاجرم هر دو چو نعل مانده اند ازتو به چارمیخ در، مجیر بیلقانی، جان یوسف زاد را کآزاد کردۀ همت است وا رهان زین چارمیخ هفت زندان وا رهان، خاقانی، درختی است شش پهلو وچاربیخ تنی چند را بسته بر چارمیخ، نظامی، یا برین تخت شمع من مفروز یا چو تختم به چارمیخ بدوز، نظامی، دشمنش چون درخت بیخ زده بر در او به چارمیخ زده، نظامی، دچار چارمیخ و شکنجه و عذاب و قطع دستها میشود، (بهاءالدین ولد)، خون خوری در چارمیخ تنگنا در میان حبس و انجاس و عنا، مولوی، چارمیخ شه ز رحمت دور نی چارمیخ حاسدی مغفور نی، مولوی، دعوی خود را چو کاذب یافت پیش خلق تو خویش را بر چارمیخ خار زدناچار گل، اشرف (از آنندراج)، ، کنایه از عناصر اربعه هم هست، (برهان) : شش جهت را ز هفت بیخ برآر نه فلک را به چارمیخ برآر، نظامی، ، عمل لواطه را نیزگویند، (برهان)