جدول جو
جدول جو

معنی چارحد - جستجوی لغت در جدول جو

چارحد(حَ)
شرق و غرب و جنوب و شمال. (آنندراج). مشرق و مغرب و شمال و جنوب. (ناظم الاطباء). چار جهت:
کردرها در حرم کاینات
هفت خط و چارحد و شش جهات.
نظامی.
سرای شرع را چون چارحد بست
بنابر چاردیوار ابد بست.
نظامی.
بر قرعۀ چارحد کویت
فالی زنم ازبرای رویت.
نظامی.
، توسعاً همه و تمامی جائی:
جهان را همه چارحد گشت و دید
که بی چارحد ملک نتوان خرید.
نظامی.
که حکم تو بر چارحد جهان
رونده است بر آشکار و نهان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
چارحد(حَ)
چهارحد، دهی جزء بخش خرقان شهرستان ساوه، 42 هزارگزی باختر رازقان و 18 هزارگزی راه عمومی. کوهستانی و سردسیر با589 تن سکنه و آب آن از چشمه سار و رود محلی، محصول آنجا غلات و سیب و قلمستان و لبنیات و عسل، شغل اهالی آن زراعت و گله داری و قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است، راه مالرو ایل شاهسون بغدادی در بهار به حدود این ده می آیند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
چارحد
شرق و غرب و جنوب و شمال
تصویری از چارحد
تصویر چارحد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چارقد
تصویر چارقد
پارچۀ نازک چهارگوشه که زنان برسر می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِحَ دد / حَ)
چهارجهت چیزی. چهارسوی چیزی. حد شمالی و جنوبی و شرقی و غربی چیزی:
زین چار خلیفه ملک پیداست
خانه به چهارحد مهیاست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
چهارضد. چهارطبع. حرارت و برودت و رطوبت و یبوست. گرمی و سردی و تری و خشکی:
گفتم مزاج هست ستمگار و چارضد
گفتا که اعتدال سیم را بود ضرور.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مخفف چهارصد. رجوع به چهارصد شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جامه ای که زنان زیر چادر بر سر افکنند. پارچه ای سه گوشه یا چهارگوشه که زنان بر سر بندند. روسری. روپاک. معجر. مقنعه. خمار. نصیف. شالی که آن را دور سر پیچند و سر و گردن را بدان پوشند و ظاهراً مخفف ’چادرقد’ باشد. و رجوع بچادر شود
لغت نامه دهخدا
چار سوی خور آیان (شرق) خور بران (غرب) رپیتوین (جنوب) اپاختر (شمال)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارقد
تصویر چارقد
جامه ای که زنان زیر چادر بر سر افکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارقد
تصویر چارقد
((قَ))
روسری، پارچه ای نازک و چهارگوش که خانم ها دو تا کرده و با آن موهای سر را می پوشانند
فرهنگ فارسی معین
چارق، حجاب، روسری، لچک، محجر، مقصوره، مقنعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روسری که به طورمعمول چهارگوشه است و سه گوشه آن را لچک achek
فرهنگ گویش مازندرانی