جدول جو
جدول جو

معنی چاربیخی - جستجوی لغت در جدول جو

چاربیخی
چاراصلی، چارریشه ای، کنایه از ریشۀمحکم و استوار، چارعنصری:
کاین هفت خدنگ چاربیخی
وین نه سپر هزارمیخی،
نظامی (لیلی و مجنون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چارمیخ
تصویر چارمیخ
چهارمیخ، برای مثال گر جز به تو محکم است بیخم / برکش چو صلیب چارمیخم (نظامی۳ - ۴۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاربیخ
تصویر چاربیخ
چهاربیخ، برای مثال درختی ست شش پهلو و چار بیخ / تنی چند را بسته بر چارمیخ (نظامی۵ - ۷۸۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاربندی
تصویر چاربندی
چهاربندی، توبره پشتی که چهاربند دارد و بعضی از مسافران پیاده و دهقانان به پشت خود می بندند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ)
چهاراصلی. چهارریشه ای، چهارعنصری. رجوع به چاربیخی شود
لغت نامه دهخدا
چهارمیخی، استوار، محکم:
زین پوده درخت چاربیخی
می برّم عرق چارمیخی،
نظامی (لیلی و مجنون ص 230)
لغت نامه دهخدا
اصول اربعه، چهار ریشه و آن ریشه خطمی و رازیانه و کرفس و کبر باشد، بیخ کاسنی و بیخ رازیانه و بیخ کبر و بیخ کرفس را گویند، (برهان) (آنندراج)،
دارای چهار ریشه، چارریشه، چاراصل:
درختی است شش پهلو و چاربیخ
تنی چند را بسته بر چارمیخ،
نظامی (شرفنامه ص 89)،
، کنایه است از چار عنصر، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
عمل و شغل باربک بزرگ دربار. (از دمزن). رجوع به باربک شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
چهارریشه. بیخ کاسنی، بیخ رازیانه، بیخ کبر و بیخ کرفس را گویند، چهارعنصر:
دو شاخ گیسوی او چون چهاربیخ حیات
به هر کجا که اثر کرد اخرج المرعی.
خاقانی.
رجوع به چاربیخ شود
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ)
چهارمیخه. استوار. محکم. پابرجا. تزلزل ناپذیر
لغت نامه دهخدا
نام منصب که از طرف پادشاه باشد، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اصطلاحی در بازی آس، چاربرگ بازی ورق یا آس که هر برگ آن نقش ’بی بی’ دارد و در بازی آس پس ازچارآس و چارشاه امتیازش از سایر برگها بیشتر است
لغت نامه دهخدا
(بَ)
اصطلاح قمار. آنکه در بازی آس چهار برگ مختلف در دست دارد
لغت نامه دهخدا
در تداول زنان و امور خانگی، کار، عمل، گویند: مرده شورت ببرد با این کاربینیت
لغت نامه دهخدا
اخنس، (زمخشری)، آنکه بینی آویخته دارد، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به اخنس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
منسوب به تاریخ: جنبه تاریخی داستان تاریخی، قابل درج در تاریخ: (این واقعه تاریخی است)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی شکنجه معروف است که شخص را بخوابانند و دست و پای او را به میخ بندند
فرهنگ لغت هوشیار
بیخ کاسنی و بیخ رازیانه و بیخ کبر و بیخ کرفس که آنها را اصول الاربعه گونید، چهار عنصر: آب باد خاک آتش
فرهنگ لغت هوشیار
توبره پشتی که چهار بند دارد و مسافران پیاده و روستاییان آنرا بپشت خود بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
قدیمی، بسیار قدیمی، سزاوار ثبت شدن در تاریخ
فرهنگ فارسی معین
استوار، محکم، معتبر، چهارمیخه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
Historical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
historique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
histórico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
sejarah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
ประวัติศาสตร์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
historisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
历史的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
storico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
histórico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
historyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
історичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
historisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
исторический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
ऐतिहासिक
دیکشنری فارسی به هندی