جدول جو
جدول جو

معنی چات - جستجوی لغت در جدول جو

چات
محلی در مرز ایران و روسیه به گرگان و رود اترک ازاین جا تا خلیج حسینقلی سرحد ایران محسوب می شود و سپس خط مرزی بطرف شمال منحرف میگردد، دهی است در مرز ایران و روسیه واقع بین مقر طایقۀ یاموت و کوکلان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاتلانقوش
تصویر چاتلانقوش
بنه، درخت پستۀ وحشی یا سقّز که از تنۀ آن سقز، از گل و برگ آن رنگ سرخ رنگرزی و از میوۀ روغنی آن ترشی درست می کنند، بنگلک، بوگلک، بوی گلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاتمه زدن
تصویر چاتمه زدن
در امور نظامی چیدن تفنگ ها به شکل چاتمه
توقف عده ای قراول در یک محل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاتمه
تصویر چاتمه
وضع و شکل چند تفنگ که ته آن ها را با اندکی فاصله از هم به زمین بگذارند و سر آن ها را به هم تکیه بدهند که به شکل مخروط درآید
چاتمه زدن: در امور نظامی، چیدن تفنگ ها به شکل چاتمه، توقف عده ای قراول در یک محل
فرهنگ فارسی عمید
ریسمانی باشد که بدان دزدان را از حلق آویزند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 16 هزارگزی شمال اردبیل و 8 هزارگزی راه ارابه رو گرمی اردبیل. کوهستانی، معتدل با 171 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری، راه آن مالرو. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 153)
لغت نامه دهخدا
بندری نظامی درکشور انگلستان واقع در ایالت کنت در ساحل دریای مانش دارای 43000 تن سکنه
نام گنگباری نزدیک زلاند جدید در اقیانوسیه
لغت نامه دهخدا
(غَ)
شهری به آمریکای شمالی در ایالت تنسی دارای 60000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(تِ تُ)
نمایشنامه ای تألیف الفرد دو وینی شاعر فرانسوی. موضوع آن مرگ چاترتون شاعر است
لغت نامه دهخدا
(تِ تُ)
توماس شاعر انگلیسی. مولد بریستول متولد سال 1752 میلادی و در سال 1770 میلادی بر اثر بدبختی بوسیلۀ سم ّ خودکشی کرد
لغت نامه دهخدا
حبهالخضراء، بن، بنسه، چتلانقوش، و رجوع به بن و بنسه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ)
نام شهری در ترکیه واقعدر 43 هزارگزی مغرب استانبول دارای 3140 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(لَ مَ / مِ)
نوعی گلوله. گلولۀ دم دم
لغت نامه دهخدا
نام یکی از مواضع سکنای طایفۀ یموت در گرگان واقع در پنجاه هزارگزی چکشلر و پنجاه هزارگزی شمال غربی گنبد قابوس
لغت نامه دهخدا
رجوع به جاثلیق شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چند تفنگ را صلیبی بهم پیوسته در زمین نصب کردن.
- چاتمه قراول، قراول مواظب چاتمه.
- چاتمه گذاشتن، انجام دادن عمل چاتمه
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
چاتمه وار. وضعی از اوضاع که سر دو چیز را به یک دیگر تکیه دهند که هر یک پایه و قیم دیگری شود و هر دو بر پا توانند ماند
لغت نامه دهخدا
(اُمیدْ، دَ)
چند تفنگ را به شکل چاتمه در محلی گذاشتن. از چند تفنگ تشکیل چاتمه دادن. چند قراول یا نگهبان در حال مراقبت از کسی یا جایی تفنگ های خود را بوضع چاتمه قرار دادن، در خانه کسی ماندن و مزاحم شدن، برای مطالبۀ چیزی یاانجام تقاضایی منتظر کسی ماندن و مزاحم آنکس شدن
لغت نامه دهخدا
محلی در شمال قارص
لغت نامه دهخدا
موضعی است در شمال اقلمیش از نواحی شرقی قره بغاز
لغت نامه دهخدا
ترکی چیتگ وضع استقرار چند تفنگ بر روی زمین بدین نحو که ته آنها را با کمی فاصله از هم بروی زمین قرار و سر آنها را بهم تکیه دهند تا بصورت مخروطی در آید
فرهنگ لغت هوشیار
قرار دادن تفنگها بشکل چاتمه چیدن تفنگها بشکل چاتمه، توقف عده ای از قراولان در محلی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی چیتک فنگ فرمانی است که فرمانده بسر بازان دهد و آنان تفنگهای خود را بشکل چاتمه بر روی زمین قرار دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاتلانقوش
تصویر چاتلانقوش
بنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاتلانقو
تصویر چاتلانقو
بنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاتمه فنگ
تصویر چاتمه فنگ
((~. فَ))
چاتمه تفنگ، فرمانی است که فرمانده به سربازان دهد و آنان تفنگ های خود را به شکل چاتمه بر روی زمین قرار دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاتمه زدن
تصویر چاتمه زدن
((~. زَ دَ))
قرار دادن تفنگ ها به شکل چاتمه، توقف عده ای از قراولان در محلی
فرهنگ فارسی معین
((مِ یا مَ))
وضع استوار چند تفنگ بر روی زمین بدین نحو که ته آن ها را با فاصله کمی از هم روی زمین قرار و سر آن ها را به هم تکیه دهند تا به صورت مخروطی درآید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چارت
تصویر چارت
نمودار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دات
تصویر دات
قانون، آکت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وات
تصویر وات
نویسه، حرف
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع زیرآب سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
بز پیشانی سفید
فرهنگ گویش مازندرانی
اتراق کردن، چادر زدن و در جایی ماندن، تفنگ را وارون تکیه
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای دویدن اسب که دودست و دو پا با هم و به نوبت برداشته
فرهنگ گویش مازندرانی