جدول جو
جدول جو

معنی پیکرشکن - جستجوی لغت در جدول جو

پیکرشکن
آنکه پیکر کند: ز پولاد پیکان پیکر شکن تن کوه لرزنده بر خویشتن، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لشکرشکن
تصویر لشکرشکن
لشکرش کننده، شکست دهندۀ لشکر، کنایه از بسیار دلیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکرشکن
تصویر شکرشکن
خورندۀ شکر، شیرین سخن، شیرین گفتار، برای مثال شکّرشکن شوند همه طوطیان هند / زاین قند پارسی که به بنگاله می رود (حافظ - ۴۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکرشکن
تصویر شکرشکن
((~. ش کَ))
کنایه از شیرین سخن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرشکن
تصویر پرشکن
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
فرهنگ فارسی عمید