- پیکرشکن
- آنکه پیکر کند: ز پولاد پیکان پیکر شکن تن کوه لرزنده بر خویشتن، (نظامی)
معنی پیکرشکن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لشکرش کننده، شکست دهندۀ لشکر، کنایه از بسیار دلیر
خورندۀ شکر، شیرین سخن، شیرین گفتار، برای مثال شکّرشکن شوند همه طوطیان هند / زاین قند پارسی که به بنگاله می رود (حافظ - ۴۵۲)
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
چروکیده، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک