جدول جو
جدول جو

معنی پیکرآرایی - جستجوی لغت در جدول جو

پیکرآرایی
(پَ / پِ کَ)
عمل پیکرآرای. بت تراشی. بتگری. مجسمه سازی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیکرآرا
تصویر پیکرآرا
آنکه پیکر را آرایش دهد، آرایندۀ پیکر، نقاش، مجسمه ساز، بت تراش، بتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکرتراشی
تصویر پیکرتراشی
شغل و عمل پیکرتراش
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ)
آرایندۀ پیکر، مجسمه ساز. بت تراش. بتگر
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیکر آرایی
تصویر پیکر آرایی
عمل پیکر آرای آراستن پیکر، نقاشی، مجسمه سازی، بتگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکر آرای
تصویر پیکر آرای
آنکه پیکر را آرایش دهد، نقاش، مجسمه ساز، بت تراش بتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشکرآرایی
تصویر لشکرآرایی
آماده کردن سپاه
فرهنگ فارسی معین