جنگ کردن. حرب کردن. نبرد کردن. رزم ساختن. پیکار ساختن. ملاهاه. معاقمه. لجاج. (منتهی الارب). منازعه. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) : برآشفت و ما را بدان خوار کرد بگفتار با شاه پیکار کرد. فردوسی. ورنه خوش آیدت همی قول من با فلک گردان پیکار کن. ناصرخسرو. نکرد از جملگی اهل خراسان کسی زو بیشتر با دهر پیکار. ناصرخسرو. گر تیغ میزنی سپر اینک وجود من صلح است ازین طرف که تو پیکار میکنی. سعدی. چو کردی با کلوخ انداز پیکار سر خود را بنادانی شکستی. سعدی. تناحل، مجادله کردن. پیکار کردن با یکدیگر. (مجمل اللغه). محاناه، پیکار کردن با کسی در سخن. (تاج المصادر بیهقی). مماراه، مراء، پیکار کردن با کسی. (منتهی الارب)
جنگ کردن. حرب کردن. نبرد کردن. رزم ساختن. پیکار ساختن. ملاهاه. معاقمه. لجاج. (منتهی الارب). منازعه. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) : برآشفت و ما را بدان خوار کرد بگفتار با شاه پیکار کرد. فردوسی. ورنه خوش آیدت همی قول من با فلک گردان پیکار کن. ناصرخسرو. نکرد از جملگی اهل خراسان کسی زو بیشتر با دهر پیکار. ناصرخسرو. گر تیغ میزنی سپر اینک وجود من صلح است ازین طرف که تو پیکار میکنی. سعدی. چو کردی با کلوخ انداز پیکار سر خود را بنادانی شکستی. سعدی. تناحل، مجادله کردن. پیکار کردن با یکدیگر. (مجمل اللغه). محاناه، پیکار کردن با کسی در سخن. (تاج المصادر بیهقی). مماراه، مِراء، پیکار کردن با کسی. (منتهی الارب)
پیکارکننده. پیکارجوی. (آنندراج). مبارز. جنگی: چنین پاسخ آورد پیکارگر که ای پهلوانان با نام و فر. فردوسی. که پیکارگرشان سپهبد شده ست به رزم اندرون دستشان بد شده ست. فردوسی
پیکارکننده. پیکارجوی. (آنندراج). مبارز. جنگی: چنین پاسخ آورد پیکارگر که ای پهلوانان با نام و فر. فردوسی. که پیکارگرْشان سپهبد شده ست به رزم اندرون دستشان بد شده ست. فردوسی
کار کردن و عمل. (آنندراج). عمل و کار و کردار و فعل. (ناظم الاطباء). رفتار، زحمت. مزاحمت، زد و خورد، خدمت: ایا بلایه اگر کارکرد پنهان بود کنون توانی باری خشوک پنهان کرد. رودکی یا منجیک. چو گویید پیران که با این پسر چه نیکو بود کارکرد پدر. دقیقی. هر آنکس که بگریزد از کارکرد از او دور شد نام و ننگ و نبرد. فردوسی. ببخشید گنجی بدرویش مرد که خوردش نبودی بجز کارکرد. فردوسی. میانه گزین در همه کارکرد به پیوستگی هم به ننگ و نبرد. فردوسی. چه جوئیم از این گنبد تیزگرد که هرگز نیاساید از کارکرد. فردوسی. میان سنگ یکی کنده کنده کرد حصار نه ز آن عمل که بود کارکردهای بشر. فرخی. و از آنجا به مغرب شد (گرشاسب) و کارکردها بسیار کرد. (تاریخ سیستان). کجا این چنین زور و این کارکرد چه داریم ما خویشتن را بمرد. (گرشاسبنامه ص 119). کیست مر این قبه را محرک اول چیست از این کارکرد بهره و حاصل. ناصرخسرو. گر بخروار بشنوند سخن بگه کارکرد خروارند. ناصرخسرو. این حکم در این کارکرد پیداست با آنکه رسول آمده ست و پیغام. ناصرخسرو. رستن بمال نیست به علم است کارکرد خیره بمال بسته دلی و به درهمی. ناصرخسرو. گیتی زکارکرد تو گوید همی خبر زیرا که دستبرد تو بیند همی عیان. مسعود. من شرح مدح شاه دهم در سخن همی نه کارکرد خویش همی بر بها کنم. مسعود. بکارکرد مرا با زمانه دفترهاست چه فضلها بودم گر بحق حساب کنند. مسعود. ، صنعت. - کارکردها، صنایع: اندر وی (بلخ) بناهای خسروان است با نقشها و کارکردهای عجب و ویران گشته آن را نوبهار خوانند. (حدود العالم)
کار کردن و عمل. (آنندراج). عمل و کار و کردار و فعل. (ناظم الاطباء). رفتار، زحمت. مزاحمت، زد و خورد، خدمت: ایا بلایه اگر کارکرد پنهان بود کنون توانی باری خشوک پنهان کرد. رودکی یا منجیک. چو گویید پیران که با این پسر چه نیکو بود کارکرد پدر. دقیقی. هر آنکس که بگریزد از کارکرد از او دور شد نام و ننگ و نبرد. فردوسی. ببخشید گنجی بدرویش مرد که خوردش نبودی بجز کارکرد. فردوسی. میانه گزین در همه کارکرد به پیوستگی هم به ننگ و نبرد. فردوسی. چه جوئیم از این گنبد تیزگرد که هرگز نیاساید از کارکرد. فردوسی. میان سنگ یکی کنده کنده کرد حصار نه ز آن عمل که بود کارکردهای بشر. فرخی. و از آنجا به مغرب شد (گرشاسب) و کارکردها بسیار کرد. (تاریخ سیستان). کجا این چنین زور و این کارکرد چه داریم ما خویشتن را بمرد. (گرشاسبنامه ص 119). کیست مر این قبه را محرک اول چیست از این کارکرد بهره و حاصل. ناصرخسرو. گر بخروار بشنوند سخن بگه کارکرد خروارند. ناصرخسرو. این حکم در این کارکرد پیداست با آنکه رسول آمده ست و پیغام. ناصرخسرو. رستن بمال نیست به علم است کارکرد خیره بمال بسته دلی و به درهمی. ناصرخسرو. گیتی زکارکرد تو گوید همی خبر زیرا که دستبرد تو بیند همی عیان. مسعود. من شرح مدح شاه دهم در سخن همی نه کارکرد خویش همی بر بها کنم. مسعود. بکارکرد مرا با زمانه دفترهاست چه فضلها بودم گر بحق حساب کنند. مسعود. ، صنعت. - کارکردها، صنایع: اندر وی (بلخ) بناهای خسروان است با نقشها و کارکردهای عجب و ویران گشته آن را نوبهار خوانند. (حدود العالم)
پیکار کردن جدال مجادله: چنین برز و بالا و این کار کرد نه خوبست بادیو پیکار کرد. (شا. لغ)، سرودی و آهنگی در قدیم. زننده دگرگون بیاراست رود بر آورد ناگاه دیگر سرود. که پیکار کردش همی خواندند چنین نام از آواز او را ندند. (شا. لغ)
پیکار کردن جدال مجادله: چنین برز و بالا و این کار کرد نه خوبست بادیو پیکار کرد. (شا. لغ)، سرودی و آهنگی در قدیم. زننده دگرگون بیاراست رود بر آورد ناگاه دیگر سرود. که پیکار کردش همی خواندند چنین نام از آواز او را ندند. (شا. لغ)