- پیکارکرد
- پیکار کردن، جنگ کردن
معنی پیکارکرد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیکار کردن جدال مجادله: چنین برز و بالا و این کار کرد نه خوبست بادیو پیکار کرد. (شا. لغ)، سرودی و آهنگی در قدیم. زننده دگرگون بیاراست رود بر آورد ناگاه دیگر سرود. که پیکار کردش همی خواندند چنین نام از آواز او را ندند. (شا. لغ)
عمل پیکارکش جدل
نبرد کردن، منازعه
پیکار کننده مبارز جنگی: چنین پاسخ آورد پیکارگر که: ای پهلوانادن با نام و فرخ... (شا. لغ)
پیکار جوی جنگ خواه: از ایران سپاهیست بسیار مر همه سر فروشان پیکار خر. (شا. لغ)
نقاش صورت ساز مصور: چو دست و عنان تو ای شهریار، بایران ندیست پیکر نگار. (شا. بخ 2323: 8)
پیکارخرنده، پیکارخواه، جنگ خواه، برای مثال از ایران سپاهی ست زبسیار مر / همه سرفروشان پیکارخر (اسدی - لغت نامه - پیکارخر)
پیکار کشنده، پایدار و بردبار در پیکار
پیکار کننده، جنگی
عملکرد، آکتیویته، مصرف
اندازه و مقیاس کار انجام شده، کار، کردار، عمل