- پیژامه
- پارسی انگلیسی گشته پا جامه پی جامه
معنی پیژامه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیجامه، شلوار زیر
زیر جامه
زیر جامه، شلوار پارچه ای راحتی که در خانه پوشند، پی جامه
پیجامه
زیر جامه تنبان، شلوار پاشامه. توضیح پیژاما در انگلیسی از این کلمه ماخوذ است
ماژول، مقیاس
اتفاق، تصادف
پاجامه تنبان شلوار
نوعی شلوار گشاد که زنان هند پوشند، جامه ای گشاد و سبک مرکب از نیم تنه و شلوار بند دار که در خانه و هنگام خواب پوشند پیژاما
بالای خانه، صدر مجلس
فرهنگستان این کلمه را بمعنی مدفوع شکل پذیرفته است
آرایش وزیور، تهمت وافترا
آنچه بدان زینت افزاید پیرایه
مانند پیران
پیرامون: زرنگ شهری با حصارست و پیرامن او خندق است. بزمگاهی دلنشان چون قصر فردوس برین گلشنی پیرامنش چون روضه دار السلام. (حافظ)
قدح شرابخواری
طعنه سرزنش ملامت: سه چیزت بباید کزو چاره نیست و زان نیز بر سرت پیغاره نیست... (شا. لغ)
نوعی شلوار گشاد که زنان هند پوشند، جامه ای گشاد و سبک مرکب از نیم تنه و شلوار بند دار که در خانه و هنگام خواب پوشند پیژاما
پیکان
ظرفی که با آن چیزی از مایعات یا غلات را اندازه بگیرند
قدح شراب خوری، پیاله، ساغر، برای مثال گر به پیغاله از کدو فکنی / هست پنداری آتش اندر آب (عنصری - ۳۲۶)
زیرجامه، پیژامه، شلوار، تنبان
زیب، زینت، زیور، آرایش، برای مثال حریف مجلس ما خود همیشه دل می برد / علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند (سعدی۲ - ۴۱۹) ، ز دانش چو جان تو را مایه نیست / به از خامشی هیچ پیرایه نیست (فردوسی - ۷/۱۸۰) تهمت، افترا
مربوط به پیران، آنچه درخور پیران است، به روشی که از پیران انتظار می رود، برای مثال جهان بر جوانان جنگ آزمای / رها کن فروکش تو پیرانه پای (نظامی۵ - ۸۲۵) ، پیر
پیرایه، زیب، زینت، زیور، آرایش، تهمت، افترا
کاری که ناگهان پیش آید، حادثه، واقعه، رویداد
پیشین، پیشرو، سابق، گذشته، ازل، بالای خانه و صدر مجلس، برای مثال هست مستی که کشد گوش مرا یارانه؟ / از چنین صفّ نعالم سوی پیشانه برد؟ (مولوی۲ - ۱۴۷۳)
پیکان، قطعۀ فلزی نوک تیزی که بر سر تیر یا نیزه نصب کنند
جامۀ نازک یا شلوار نازک که در خانه بر تن می کنند، زیرجامه، پیژاما
ظرفی که با آن چیزی از مایعات یا غلات را اندازه بگیرند، ساغر، پیاله، قدح شراب خوری، جام شراب، در تصوف چیزی که در آن انوار غیبی را مشاهده کنند،
دل عارف،برای مثال مرا به دور لب دوست هست پیمانی / که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه (حافظ - ۸۵۰) ، ظرفی که با آن مایعات را وزن کنند مثلاً پیمانۀ نفت
دل عارف،
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، سرزنش، سرکوفت، ملامت، زاغ پا، بیغاره، تفش، عتیب، تفشه، طعنه، نکوهش، سراکوفت، تفشل، بیغار
برای مثال سه چیزت بباید کزاو چاره نیست / وز آن نیز بر سرت پیغاره نیست (فردوسی - ۴/۴)