جدول جو
جدول جو

معنی پیچیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

پیچیدنی
(دَ)
که تواند پیچیدن. که بپیچد. که پیچیدن تواند، درخور پیچیدن:
بپیچم سر از هرچه پیچیدنی
بسیچم بکار بسیچیدنی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پیچیدنی
قابل پپیچیدن در خور پیچیدن: بپیچم سر از هر چه پیچیدنی بسیچم بکار بسیچیدنی. (نظامی)، آنکه تواند بپیچد که بپیچد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیچیدن
تصویر پیچیدن
پیچ و تاب خوردن، حلقه زدن، چرخیدن، پیچ خوردن چیزی به گرد چیز دیگر، درنوردیدن، درنوشتن، لوله کردن، پیچ دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
حالت و چگونگی پیچیده، پیچیده بودن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
حالت و چگونگی پیچیده. التواء. عطف. گشتگی. گردش. تاب. خمیدگی. قبیل، بسوی نرانگشت بودن پیچیدگی سر کفش. (منتهی الارب). لواءالحیه، پیچیدگی مار. لفف، پیچیدگی رگ در بازوی کارکننده چنانکه از کار معطل سازد. معص، پیچیدگی پی پای گویا پی کوتاه میگردد یا کج شود. پس بدست درست کنند آن را. کشف، پیچیدگی دمغزۀ اسب. دث ّ، پیچیدگی در بدن. (منتهی الارب). چنگلوکی پا، پیچیدگی پا. پیچیدگی قوزک: التواء مفاصل، پیچیدگی آن.
- پیچیدگی آواز، طنین. انعکاس صدا.
- پیچیدگی چشم، کاژی.
- پیچیدگی در سخن یا کلام یا مطلب یا موضوع با عبارت، ابهام. غموض. اغلاق. تعقید. روشن نبودن آن.
- پیچیدگی زبان، گرفتگی زبان گاه تکلم. لکنت زبان. چنانکه حرف صاف نتواند زد. (از آنندراج) :
تا هست حرف زلف تو سر داستان ما
پیچیدگی برون نرود از زبان ما.
دانش.
لخلخانیه، پیچیدگی و درهم آمیختگی گفتار. (منتهی الارب).
- پیچیدگی عضله، خوب رستگی آن. ضخمی ماهیچه.
- پیچیدگی عضو، ناراستی آن. تاب داشتن آن.
- پیچیدگی کردن با کسی،پیچیدن با وی. بدرفتاری کردن با او. سخت گرفتن با او
لغت نامه دهخدا
(دَ)
در تداول عوام، آنچه پاچیدن را شاید. که درخور پاچیدن است.
- داروی پاچیدنی، داروی پراکندنی. ذرور. ذریره
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاچیدنی
تصویر پاچیدنی
در خور پاچیدن پاشیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
خمیدگی، گردش، مانند پیچیدگی چشم و زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچیدن
تصویر پیچیدن
حلقه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچیدن
تصویر پیچیدن
((دَ))
حلقه زدن، درنوردیدن، در هم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
ابهام
فرهنگ واژه فارسی سره
ابهام، اشکال، پیچش، تعقید، دشواری، غموض
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
تعقيدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
Complexity, Complication, Entanglement, Intertwinement, Intricacy, Ramification, Sophistication, Trickiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
complexité, complication, enchevêtrement, ramification, sophistication
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
złożoność, komplikacja, plątanie, splątanie, gałęź, wyrafinowanie, przebiegłość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
ugumu, changamoto, mkanganyiko, kuingiliana, tawi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
сложность , осложнение , запутанность , переплетение , сложность , ветвление , утонченность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
Komplexität, Komplikation, Verstrickung, Verflechtung, Verzweigung, Raffinesse, Kniffligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
گرفتاری، پیچیدگی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
پیچیدگی , پیچیدگی , الجھاؤ , پیچیدگی , شاخ , نزاکت , مشکل پسندی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
জটিলতা , জটিলতা , জটিলতা , শাখা , জটিলতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
복잡성 , 합병증 , 얽힘 , 분기 , 세련됨 , 까다로움
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
karmaşıklık, komplikasyon, karmaşa, iç içe geçme, dallanma, sofistike, hilekarlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
复杂性 , 并发症 , 纠缠 , 缠绕 , 错综复杂 , 分支 , 精致 , 狡猾性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
複雑さ , 合併症 , 困難 , 絡み合い , 複雑さ , 分岐 , 洗練 , 狡猾さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
סיבוך , סיבוך , שִׂזְרוּר , סִבְכוּת , סניף , תַחכּוּם , עַרמוּמִיוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
जटिलता , उलझन , आपस में गुंथा हुआ , शाखा , परिष्कार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
kompleksitas, komplikasi, kebingungan, keterjalinan, kerumitan, cabang, kecanggihan, kecerdikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
складність , ускладнення , заплутаність , переплетіння , складність , відгалуження , витонченість , хитрість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
complexiteit, complicatie, verwarring, verstrengeling, ingewikkeldheid, vertakking, verfijning, sluwheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
complejidad, complicación, enredo, entrelazamiento, ramificación, sofisticación, astucia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
complessità, complicazione, ingarbugliamento, intreccio, ramificazione, sofisticazione, astuzia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
complexidade, complicação, emaranhado, entrelaçamento, ramificação, sofisticação, astúcia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
ความซับซ้อน , ภาวะแทรกซ้อน , ความยุ่งยาก , การพันกัน , ความซับซ้อน , การแยกสาขา , ความซับซ้อน , ความยุ่งยาก
دیکشنری فارسی به تایلندی