جدول جو
جدول جو

معنی پیچیدن - جستجوی لغت در جدول جو

پیچیدن
حلقه زدن
تصویری از پیچیدن
تصویر پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیچیدن
پیچ و تاب خوردن، حلقه زدن، چرخیدن، پیچ خوردن چیزی به گرد چیز دیگر، درنوردیدن، درنوشتن، لوله کردن، پیچ دادن
تصویری از پیچیدن
تصویر پیچیدن
فرهنگ فارسی عمید
پیچیدن
((دَ))
حلقه زدن، درنوردیدن، در هم کردن
تصویری از پیچیدن
تصویر پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
پیچیدن
Meander, Wind
تصویری از پیچیدن
تصویر پیچیدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پیچیدن
блуждать , наматывать
دیکشنری فارسی به روسی
پیچیدن
schlängeln, wickeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
پیچیدن
блукати , намотувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پیچیدن
błąkać się, owijać
دیکشنری فارسی به لهستانی
پیچیدن
漫步 , 卷
دیکشنری فارسی به چینی
پیچیدن
deambular, enrolar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پیچیدن
vagabondare, arrotolare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پیچیدن
deambular, enrollar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پیچیدن
errer, enrouler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پیچیدن
dwalen, wikkelen
دیکشنری فارسی به هلندی
پیچیدن
เดินไปมา , ม้วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
پیچیدن
berjalan-jalan, menggulung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پیچیدن
تمشّى , لفّ
دیکشنری فارسی به عربی
پیچیدن
टहलील करना , लपेटना
دیکشنری فارسی به هندی
پیچیدن
להסתובב , לַפֵּף
دیکشنری فارسی به عبری
پیچیدن
彷徨する , 巻く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پیچیدن
배회하다 , 감다
دیکشنری فارسی به کره ای
پیچیدن
dolanmak, sarmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پیچیدن
kutangatanga, kuzungusha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پیچیدن
এদিক সেদিক ঘোরা , মুড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
پیچیدن
گھومنا , لپیٹنا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

قابل پپیچیدن در خور پیچیدن: بپیچم سر از هر چه پیچیدنی بسیچم بکار بسیچیدنی. (نظامی)، آنکه تواند بپیچد که بپیچد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برپیچیدن
تصویر برپیچیدن
برهم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برپیچیدن
تصویر برپیچیدن
درهم پیچیدن، به هم درافتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درپیچیدن
تصویر درپیچیدن
پیچیدن، تا کردن، لوله کردن، لفافه کردن، با کسی درافتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرپیچیدن
تصویر سرپیچیدن
((~. دَ))
سرپیچی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخچیدن
تصویر پخچیدن
کوفته شدن، پهن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچیده
تصویر پیچیده
مشکل
فرهنگ واژه فارسی سره
فرو بردن میخ در چیزی و سر آنرا با چکش و مانند آن کوبیدن و پهن کردن محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که در تخته زنند و دنباله آنرا از جانب دیگر خم دهند و محکم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
خمیده خم گشته پیچ یافته، در نوشته در نوردیده، ملفوف ملتوی مطوی: چه سر زد ز بلبل الا ای گل نو، که چون غنچه پیچیده ای پا بدامان ک (وحشی)، مشکل معقد (مطلب کلام سخن شعر) : هر عقده که در معنی ابیات مشکله و خیالات دقیق پیچیده شعرا پیش می آمدبه آسا
فرهنگ لغت هوشیار
بسیجیدن، توضیح استاد هنینگ پس از ذکر پسیچیدن و ارتباط آن با سغذی گوید: لازم است یاد آور شویم که سیچیدن از تحلیل غلط تلفظ خطای بسیچ ناشی شده و درحقیقت هرگز وجود نداشته است (رجوع کنید برهان مصحح م معین: سیچیدن) مع هذا استعمال شده: نیاید به کار من این کار جنگ کجا سوسه سیجد بجنگ پلنگ. (فردوسی) انتساب این بیت بفردوسی مشکوک است. فردوسی بسیچیدن و مشتقات آن را به همین صورت آورده منتهی ولف در فهرست خود سیچیدن را اصل و ب را زاید پنداشته و مشتقات این مصدر را هم ذیل سیچیدن و هم بسیچیدن نقل کرده است. امیر خسرو سیچ (از همین ریشه (را به کار برده
فرهنگ لغت هوشیار