- پیچنده
- آنکه بپیچد آنکه گرد چیزی یا گرد خود برآید پیچان: چو دست کمند افکنان روزگار همه شاخها پرز پیچنده مار. (گرشا. لغ)، ناهموار ناراست کج: چون جور است بر آید و هموار دلیل پیچنده و ناهموار بر آید تنگسال بود. (نوروز نامه 31)، گرداننده چرخاننده: سخنگوی هر چا
معنی پیچنده - جستجوی لغت در جدول جو
- پیچنده
- آنچه یا آنکه گرد خود یا گرد چیزی بچرخد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خمیده خم گشته پیچ یافته، در نوشته در نوردیده، ملفوف ملتوی مطوی: چه سر زد ز بلبل الا ای گل نو، که چون غنچه پیچیده ای پا بدامان ک (وحشی)، مشکل معقد (مطلب کلام سخن شعر) : هر عقده که در معنی ابیات مشکله و خیالات دقیق پیچیده شعرا پیش می آمدبه آسا
تافته خمیده تابیده، برنج داشته
پیچ خورده، تابیده، درهم رفته
پیچانیده، پیچیده، تابیده، پیچ داده شده
Complex, Complicated, Convoluted, Intricate, Spiraled, Twisted
сложный , запутанный , спиральный , извилистый
komplex, kompliziert, spiralförmig, verdreht
складний , заплутаний , спіральний , закручений
złożony, skomplikowany, spiralny, skręcony
复杂的 , 螺旋形的 , 扭曲的
complexo, complicado, intrincado, em espiral, retorcido
complesso, complicato, intricato, a spirale, contorto
complejo, complicado, enrevesado, intrincado, en espiral, retorcido
complexe, compliqué, en spirale, tordu
complex, ingewikkeld, spiraal, verwrongen
ซับซ้อน , ซับซ้อน , เกลียว , บิดเบี้ยว
rumit, spiral, terpelintir
معقّدٌ , معقّدٌ , ملفّفٌ , ملتويٌ
जटिल , घुमावदार , मुड़ा हुआ
מורכב , מסובך , מסובך , מורכב , ספירלי , מעוות
複雑な , 螺旋の , ねじれた
복잡한 , 나선형의 , 비틀어진
karmaşık, spiral, bükülmüş
changamano, tata, mzunguko
জটিল , জটিল , সर्पিল , বাঁকা
پیچیدہ , پیچیدہ , پیچیدہ , گھومنے والا , مڑاہوا
پیشانی بند زنان
عاصی، فریبنده، از راه گرداننده
آنکه در سواری ماهر است چابک سوار: ز بهرام بهرام پور گشسپ سوری سرافراز و پیچنده اسپ. (فردوسی)
بادوام