جدول جو
جدول جو

معنی پیوندگری - جستجوی لغت در جدول جو

پیوندگری
(پَ / پِ وَ گَ)
پیوند کردن و موافقت نمودن. (آنندراج). پیوندزنی. پیوسته گری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیچندگی
تصویر پیچندگی
پیچنده بودن، حالت و چگونگی پیچنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوندی
تصویر پیوندی
پیوند داشتن، خویشی داشتن، خویشاوندی، (صفت نسبی، منسوب به پیوند) در کشاورزی میوه ای که از درخت پیوند شده به دست آید، در پزشکی دارای پیوند مثلاً عضو پیوندی، در کشاورزی درختی که آن را پیوند زده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوندجوی
تصویر پیوندجوی
پیوندجوینده، پیوندخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوندگسل
تصویر پیوندگسل
آنکه رشتۀ دوستی یا خویشاوندی را بگسلاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوندگاه
تصویر پیوندگاه
محل اتصال دو استخوان در بدن، بندگاه، بند، مفصل، جای پیوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پویندگی
تصویر پویندگی
حالت و عمل پوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوندگر
تصویر پیوندگر
پیوند زننده،
فرهنگ فارسی عمید
(شی وَ گَ)
نوحه گری. ناله و زاری کردن:
به شیونگری گردش اندر خروش
برآرند و زی ابر دارند گوش.
اسدی.
رجوع به شیون شود
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ/ دِ)
حالت و چگونگی پیچنده. عمل پیچنده
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ/ دِ)
حالت و چگونگی پوینده. عمل پوینده
لغت نامه دهخدا
(پَ /پِ وَ)
مفصل. بند. جای بهم پیوستن دو استخوان. جای متصل شدن سر دو استخوان. رسغ. پیوندگاه مشت. قصاص، پیوندگاه هردو سرین. (منتهی الارب) ، فراهم آمدن گاه
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
که پیوند گسلد. قطع اتصال و ارتباط و پیوستگی کننده
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ وَ گُ سِ / سَ)
عمل پیوندگسل
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیچندگی
تصویر پیچندگی
حالت و کیفیت پیچنده عمل پیچنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویندگی
تصویر پویندگی
حالت و چگونگی پوینده عمل پوینده
فرهنگ لغت هوشیار
جای بهم پیوستن دو استخوان مفصل بند: قصاص پیوندگاه هر دو سرین. یا پیوندگاه مشت. مچ: رسغ پیوندگاه مشت، فراهم آمدنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوندگاه
تصویر پیوندگاه
جای به هم پیوستن دو استخوان. مفصل، بند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیوندی
تصویر پیوندی
گیاه یا درختی که بر اثر پیوند بوجود آمده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیوندگاه
تصویر پیوندگاه
محل تلاقی
فرهنگ واژه فارسی سره