جدول جو
جدول جو

معنی پیوندجو - جستجوی لغت در جدول جو

پیوندجو
(اَ جَ)
پیوندخواه. که پیوند جوید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیوند
تصویر پیوند
(دخترانه)
ارتباط، پیوسته بودن دو یا چند کس یا چیز به هم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیوندی
تصویر پیوندی
پیوند داشتن، خویشی داشتن، خویشاوندی، (صفت نسبی، منسوب به پیوند) در کشاورزی میوه ای که از درخت پیوند شده به دست آید، در پزشکی دارای پیوند مثلاً عضو پیوندی، در کشاورزی درختی که آن را پیوند زده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوندگر
تصویر پیوندگر
پیوند زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریونجو
تصویر ریونجو
موریانه، نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، لبنگ، دیوک، ارضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوندجوی
تصویر پیوندجوی
پیوندجوینده، پیوندخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
پیوستن، اتصال، پیوستگی، همبستگی، ازدواج، وصلت مثلاً پیوندتان مبارک باد
در علم زیست شناسی اتصال جوانه یا شاخۀ درختی به شاخه یا ساقۀ درخت دیگر که از همان نوع یا شبیه آن باشد و این عمل برای تبدیل میوه های پست و نامرغوب به میوه های درشت و خوب و ازدیاد میوۀ درخت صورت می گیرد
رابطۀ خوب مثلاً پیوند دوستی، خویشی، خویش و تبار، عهد، پیمان، وصله
پیوند اسکنه ای: در کشاورزی پیوندی که در آن تنۀ درخت جوان را به ارتفاع ۲۰ سانتی متر از روی زمین قطع می کنند، بعد ته مانده را شکاف می دهند و شاخۀ پیوند را میان شکاف می گذارند و می بندند، موسم پیوند زدن درختان غالباً از ۱۵ اسفند است تا ۱۵ فروردین، پیوند شکافی
پیوند بریدن: پاره کردن رشتۀ اتصال و به هم بستگی، قطع خویشی و قرابت
پیوند پذیرفتن: قبول پیوند کردن، قبول به هم بستگی، خویشی و دوستی کردن
پیوند جستن: پیوستگی خواستن، وصل جستن، خویشی خواستن
پیوند خواستن: پیوند جستن، پیوستگی خواستن، وصل جستن، خویشی خواستن
پیوند خوردن: در علم زیست شناسی پیوند یافتن درخت، قبول پیوند کردن درخت، در پزشکی متصل شدن عضو پیوند خورده
پیوند داشتن: پیوستگی داشتن، دارای پیوند بودن
پیوند زدن: در پزشکی قرار دادن عضو سالم به جای عضو ضایع شده مانند جایگزین کردن قلب سالم به جای قلب معیوب یا قرار دادن کلیۀ سالم به جای کلیۀ از کار افتاده، پیوند اعضا
پیوند ساختن: وصلت کردن، خویشی و قرابت کردن
پیوند شکافی: پیوند اسکنه ای، در کشاورزی پیوندی که در آن تنۀ درخت جوان را به ارتفاع ۲۰ سانتی متر از روی زمین قطع می کنند، بعد ته مانده را شکاف می دهند و شاخۀ پیوند را میان شکاف می گذارند و می بندند، موسم پیوند زدن درختان غالباً از ۱۵ اسفند است تا ۱۵ فروردین
پیوند شکمی: در علم زیست شناسی پیوندی که در آن پوست شاخۀ درختی را که می خواهند پیوند بزنند شکاف کوچکی می دهند و جوانه ای را که از درخت دیگر جدا کرده اند در آن شکاف قرار می دهند و اطرافش را با نواری از پوست درخت می بندند تا بگیرد
پیوند کردن: متصل کردن، وصل کردن، در علم زیست شناسی پیوند زدن درخت، ملحق ساختن دو تکۀ جداشده به یکدیگر، در پزشکی پیوند زدن، وصلت کردن، ازدواج کردن
پیوند گرفتن: قبول پیوند کردن، پیوند پذیرفتن
پیوند گسستن: پیوند بریدن، پاره کردن رشتۀ اتصال و به هم بستگی، قطع خویشی و قرابت
پیوند گسلیدن: پیوند بریدن، پاره کردن رشتۀ اتصال و به هم بستگی، قطع خویشی و قرابت
پیوند گسیختن: پیوند بریدن، پاره کردن رشتۀ اتصال و به هم بستگی، قطع خویشی و قرابت
پیوند لوله ای: در کشاورزی پیوندی که در آن پوست جوانه دار شاخۀ درخت را به شکل لولۀ کوتاه درمی آورند و به شاخۀ دیگر که پوست آن را به همان اندازه کنده باشند پیوند می کنند
پیوند مریم: در علم زیست شناسی درختی با برگ های دراز خوش بو شبیه برگ بید، چوب آن نیز خوشبو است، در طب قدیم در مداوای تنگی نفس و برای تقویت کبد، درمان سیروز و دفع کرم معده به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ وَ جو)
عمل پیوند جو. پیوند جستن
لغت نامه دهخدا
(ری وَ)
ریونجه. دیوک. ارضه. (ناظم الاطباء) (از برهان). کرم چوبخوار که به تازی ارضه خوانند و در فرهنگ جهانگیری ’ردنجو’ آورده ظاهراً در اصل دیوچه باشد. (انجمن آرا) (از آنندراج). موریانه. دیوک. ارضه. ریونجه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مترادفات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
نزدیک نسبی، قوم، خویشاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوند جو
تصویر پیوند جو
پیوند جوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوند جوی
تصویر پیوند جوی
آنکه پیوند جوید پیوند خواه وصل جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریونجو
تصویر ریونجو
موریانه ریوک ارضه
فرهنگ لغت هوشیار
پیوستگی: ... ایرا که میان چهار امهات فرجه نیفتاده است از بهر پیوندش و مشارکت که میان هر یکی افتاده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
((پَ یا پِ وَ))
پیوستگی، اتصال، بستگی، وصلت، خویشاوند، قوم، رشته هایی که ماهیچه ها را به یکدیگر متصل می کنند، وصل کردن شاخه درختی به درختی دیگر از همان نوع که میوه هایش نامرغوب است، برای بهتر شدن میوه ها، ترکیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریونجو
تصویر ریونجو
((وَ))
رونجو. رونجه، موریانه. دیوک. ارضه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیوندی
تصویر پیوندی
گیاه یا درختی که بر اثر پیوند بوجود آمده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
رابطه، وصل، ارتباط، ربط، لینک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
Transplantation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
transplantation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
移植
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
הַשׁתָלָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
प्रत्यारोपण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
transplantasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
การปลูกถ่าย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
transplantatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
trapianto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
trasplante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
transplante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
移植
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
przeszczep
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
трансплантація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
Transplantation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
трансплантация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیوند
تصویر پیوند
이식
دیکشنری فارسی به کره ای