- پیوس
- انتظار امید: با عقل کار دیده بخلوت شکایتی میکردم از نکایت گردون پرفسوس. گفتم زجور اوست که ارباب فضل را عمر عزیز میرود اندر سر پیوس. (ابن یمین)، طمع توقع
معنی پیوس - جستجوی لغت در جدول جو
- پیوس
- پیوسیدن، امید، انتظار
- پیوس
- انتظار، امید، طمع، توقع
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
الحاق، ضمیمه
همیشه، دائم، پی نوشت
پیوستن، پیوسته، دائم، چیزی که همراه چیز دیگر باشد، نامه ای که چسبیده به نامۀ دیگر به جایی فرستاده شود، ضمیمه
انتظار، توقع، طمع
جمع تیس، نهازان تکه ها
فریبنده ای که به چرب زبانی مردم را از راه بدر کند
فرانسوی نمایشنامه، دانه، پینه
عروس. پیوگان: عروس پیوگ
پیو رشته
پیلسته عاج
تیس ها، آهوان نر، جمع واژۀ تیس
استخوان فیل، عاج، پیلسته، بیلسته
چرب زبانی، خوشامدگویی برای فریب دادن
عروس، زنی که تازه ازدواج کرده، بیوگ، گلین، نوعروس، ویوگ، عروسه، بیوک، تازه عروس، بیو
نوعی کرم دراز و باریک که در زیر پوست انسان ایجاد می شود، کرم رشته
بیماری ناشی از آلودگی به کرم های نخی با انسداد مجاری لنفاوی که باعث تورم اندام ها می شود،، پاغر، فیلاریوز
بیماری ناشی از آلودگی به کرم های نخی با انسداد مجاری لنفاوی که باعث تورم اندام ها می شود،، پاغر، فیلاریوز
بد دلی، سست گشتن، تنها خوردن، شتابی کردن
بی رگ بدرگ (بی غیرت)
پیو، رشته
بیوسیدن، امید، آرزو، برای مثال هرکه را همت بلند بود / راه یابد به منتهای بیوس (ابن یمین - مجمع الفرس - بیوس)
کسی که به بیماری برص مبتلا شده و پوست بدنش دارای لکه های سفید میباشد
پیوک، نوعی کرم دراز و باریک که در زیر پوست انسان ایجاد می شود، کرم رشته ، بیماری ناشی از آلودگی به کرم های نخی با انسداد مجاری لنفاوی که باعث تورم اندام ها می شود، پاغر، فیلاریوز
مرد نومید
پاره گل خشک شده، کلوخ
نمایش نامه، نوشته ای که در آن داستانی برای بازی کردن در تئاتر تنظیم شده باشد و هنرپیشگان از روی آن نوشته حرف بزنند و نقش خود را بازی کنند، پیس
کسی که به بیماری برص مبتلا شده و پوست بدنش دارای لکه های سفید باشد، برای مثال چه قدر آورد بندۀ حوردیس / که زیر قبا دارد اندام پیس (سعدی۱ - ۱۴۲)
مستمر، مربوط، متصل، لاینقطع، مرتبط، ممتد